من و همسرم الان ۲ سال هستش که عقد هستیم. توی این دوسال دعواهای خیلی زیادی سر خانوادش داشتیم اخه خانوادش یه کم به فکر این ادم نیستن از خواهرش که الان ۱۰ ساله ازدواج کرده بگیر و یه بچه داره تا مادر و پدرش و داداشاش تا یه کم پول میاد دستش توی هوا ازش میزنن و میگیرن اون خواهرش به قدری مفت خوره که هنوز خرجیشو از شوهرم میگیره
و شوهرم به شدت مامانی هستش تا مامانش نگه اب نخور نمیخوره
اصلا یه خانواده عتیقه هستن ، اینا در طول این دوسال دریغ از یه کادو یا شب یلدایی و خیلی چیزای دیگه که اصلا نمیتونم بگم واسه من انجام ندادن فقط دنبال این بودن که من بریزم تو حلقومشون
بعد من واسه تولد هرکدومشون کادو بگیر و تولد بگیر و جشن بگیر
منم پیش خودم میگفتم این کارا رو بکنم شاید برگردن برای خودم انجام بدن ولی اصلا تازه پرو ترم شدن (هم خودم هم خانوادم ، خانوادم واسه اون شوهر بی چش و روم هیچی کم نذاشتن براش خونه گرفتن ماشین گرفتن)
الان دیگه کارمون به طلاق کشیده و یه ماهی میشه که دادخواست طلاق دادم ، نه شوهرم نه خانوادش توی این یکماه نه تماسی گرفتن نه اومدن هیچ واقعا حالم ازشون به هم میخوره از این همه بی فکری
فقط موندم چطور زهرمو بهشون بریزم که دلم خنک بشه
هرچی میخوام بهشون زنگ بزنم فلکه رو باز کنم روشون خانوادم نمیذارن میگن خودتو کوچیک نکن
بگید چیکار کنم یه کم اروم بشم
