نامزد بودیم و قرار عقد داشتیم اما اونقد مشکلات پیش اومد بینمون ک اخرش گف دیگ حسی بهم نداره، بعد ۲سال باهم بودن ب راحتی رفت، نه ب گریه هام توجه کرد نه ب قول و قرارمون...من نابود شدم رسما و باورم نمیشد هزار بار التماس کردم و بلاک شدم ک البته بابت این رفتارا پشیمونم و الان بعد ۶ماه میفهمم ارزش اونهمه تحقیر شدن رو نداشت، یعنی اصلا بهم فک نمیکنه؟؟ این اواخر موقعیت کاری و جایگاه اجتماعیش تغییر کرد و ب شدت عوض شد
همیشه واسم سواله که یعنی تو دلت واسم تنگ نشد؟یعنی صبحا که پاشدی گوشیتو چک کردی منتظر تکستم نبودی؟وقتی که داشتی میرفتی بیرون منتظر مراقب خودت باش از طرف من نبودی؟شبا دلت نخواست کل روزتو برام بگی؟وقت کارای روزمرت اصلا یاد من نیوفتادی؟ تورو نمیدونم ولی من خیلی دلم واست تنگ شده.
هنوز بعد از گذشت ۱۳ سال هنوز جاتو هیچ دختری نگرفته دست هیچ دختری رو نگرفتم از این به بعد هم فکر نمیکنم اتفاق خاصی بیافته😑
بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد، یعنی اونهمه عشق بینمون ، لحظه های خوبمون، آرزوهای مشترکمون همش الکی بود...واقعا الکی بود؟؟
چقد مثل منه دانستانت 🥲🫂
چه مشکلی بینتون پیش اومد که روی حس اون تاثیر گذاشت؟
اون کلا دوستت نداشته از ته دل .. وگرنه هرکز نمیرفت
پیشرفت کرد یا پسرفت؟
چندوقته جدا شدین؟؟ هنوز دوسش داری ، تاوقتی حست بهش تموم نشده منطقت کار نمیکنه، نمیتونی بدیاشو ببینی
منم همین بودم ، اون بابت کوچیکترین رفتارام بهم کلی فحش میده من میگفتم حق داره، عصبانیه، مقصر منم، چون کور بودم....توهم الان مث اون روزای منی ولی کم کم منطقی شدم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
58 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
