2777
2789

یبار لباسشویی روشن کرده بودم شوهرم ازسرکار اومد لباس کاراش تنش بود جاکت شو بیرون کرد منم گفتم شلوارتو زود بکش پایین شوهرم بهم گفت من فعلا خسته ام حال و حوصله ای هیچی ندارم .منم دهنم .... منظورم این بود ک لباسا هاشو ببرم تو لباس شویی اما سوتی دادم خخخ

خدایا شکرت   ی صلوات مهمونم کنید  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عشقم گف خوشم میاد بزنی توصورتم گفتم هیچ وقت اینکارو نمیکنم دیگ خیلی اصرار کرد زدم انگشتم رف توچشمش😄گف آی چشم🤣

یبارم گف باید محکم دستاتو حلقه کنی دور گردنم نه شل وول منم پشت سرش بودم همون کارو کردم گف آی خفم کردی🤣🤣

اینو خیلی گفتم یه بار یکی فامیلشون رفته بود سرویس بهداشتی در خراب بود قفلش خودشم خیلی با در فاصله داشته بعد عید بوده کل فامیلشون اونجا جمع بودن و توحیاطم بودن دیوار حیاطم کوتاه بود کلی آدمم از بیرون رد میشدن و آشنا بودن اکثرا چون روستا بود بعد دختره در زو باز میکنه تا ته چندثانیه همونجور شوکه نگاه میکنه میگه انقدر شوکه شده بودم نمیتونستم فکر کنم باید چیکار کنم بعد چندثانیه هم همونجور در رو باز میزاره فرار میکنه 🤣🤣🤣🤣

اها یه بارم دوستم داشته با یه دوست دیگم درمورد استاد جوونمون صحبت میکردن که چقدر روش کراشن و چقدر خوبه و خوش تیپه که استادمون پشتشون بوده ظاهرا و همه چیز زو شنیده بود و میگفت میفرمودین 😐😐😐

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792