بعد اینکه کلی غر زده راضی شده اومدیم مهمونی ، کلی هممیزبان خوشحال شد و کلی تشکر کرد که اونده حالا همه آقایون و خانما نشستن رو مبل دارن صحبت میکنن ، این اینقدر با بچه ها وَر میره و میگه و میخنده همش رو سر و کولشن .
الانم رفته اون طرف حال وسط ۷،۸ تا بچه نشسته داره داستان میگه واسشون 😑
صدبار گفتم این کارا رو نکن ...
یه لحظه دید دارمنگاش میکنم ، اخم کردم دیگه تو چشامنگاه نمیکنه 😐میدونه میخوام دعواش کنم😑