والا رفته بودیم بیرون (پارک)
دختر خالم گفت بیا بریم من می خوام تاب سوار شم توعم بیا باهام گفتم باش
خودش ۹ سالشه منظور که بچس و یکی دیگه شونم ۱۷ سالشه که اونم اومد
بعد من داشتم می خندیدم و اینا حواسم نبود یهو دختر خاله بزرگم گفت اونا دارن نگامون می کنن و اینا....
منم راستش آرایش داشتم و لباسم کوتاه بود( خانواده ما خوششون نمیاد خیلی آرایش کنم که سر همین مسئله دعوام شد با مامانم و که قضیه مفصله ولی خب راستش خب سلیقه من اینجوریه )
یکیشون جوون بود ولی یکی دیگشون به ۴۰ ساله ها و این حدود می خورد
من تا دیدم شالم ناجور وایستاده بود درست کردم با دختر خالم گفتم بیا بریم دیگه بسه
تا یه جایی دیدم پسر جوونه داشت میومد دنبالمون که من متوجه شدم تا اینکه رسیدیم به خانواده دیگه بیخیال شد
بعد دختر خالم تو جمع یهو برگشت به شوخی به مامانم گفت خاله داماد دار شدی ..
بعد مامانم موند و اینا بعد دیکه هیچی نگف .. مامانم گفت یچشده و فلان از اونجایی که هیچ وقت نمیگم بهش بدتر حساس شد که چه خبره
خلاصه کنم... داداشمم تو جمع بود انتظار داشتم واکنش نشون بده نگاهم نکرد
ازین ور مامانم حساس شد که چخبره / پسر خالم کرمش گرفته بود مسخره بازی در میآورد
حرصم در اومده از که دختر خالم و واکنش داداشم و پسر خالم هوف
من زیادی حساسم یا شمام بنظرتون کارش بد بوده؟
بنظرتون دیدمش تو روش یکم دعواش کنم؟