سلام راستش دیشب تاپیک زدم ولی جز چند نفر جواب ندادن البته ازشون ممنونم 🙏
دیشب ساعت ۱و نیم تازه خابیدم حدودا ساعت ۲شوهرم رفت سرکار ساعت ۲و نیم بود اومد خونه من خواب بودم هی صدام کرد ک بیدار شو بیدارشو بلندشدم دیدم مبگه دستم شکسته درد میکنه از بالای ماشین افتادم پایین(راننده کامیونه)گفت پام یذره درد میکنه ولی شونه ام درد میکنه منم هول کرده بودم با هزار گرفتاری لباسشو از تنش دراوردم دقیقا ۴قدم ازش دور شدم حس کردم حالت تهوع دارم و هی چشمام سیاهی رفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم و دیگ چیزی متوجه نشذم وقتی اطرافمو حس کردم نمیدونم چقد گذشته بود بوی گلاب منو بهوش اوزده بود شوهرم هی گلاب میریخت رو صورتم و صداشو میشنیدم میگف غلط کردم بلند شو توروخدا چیزیت نشه خلاصه بعد چند دقیقه ک یادم اومد چیشد و ... بلند شدم شوهرم گف شلوارت چرا خیسه؟نگاه کردم دیدم مثه اینکع از هوش رفتم کنترل ادرارمو از دست دادم و خلاصه ک خونه و قالی رو ب گند کشیدم دیشب با ی پارچه و اب و مایع یکم سعی کردم تمیز شه ولی میگم نکنه نجس باشه؟الانم روش ی پارچه گذاشتم از طرفیم الان میدونم امشب عمه و عموهامون و پدر مادرم میان پیشش نمیتونم قالی و بدم قالیشویی آخه با چه بهونه ایی وسط اینهمه بارون قالی بشورم؟بچه هم ندارم ک مثلا بندازم گردنش نمیدونم باید چیکار کنم آخه همسایه ام با مادرشوهرم و جاریام و مامانم قالی و بدم قالیشویی میفهمن خودم بشورم نمیشه امشبم اگه مهمون بیاد مجبورم اون پارچه رو بردارم با اینک روشو کلی تمیز کردم ولی میترسم نجس باشه شوهرم میگه از مادرت بپرس ولی ب مامانم چی بگمم آبروم جلوی همه میره کسی درک نمیکنه ک عشقت نصفه شب با اون قیافه بیاد خونه چقدر ترسناکه برای ی زن و من از ترس از هوش رفتم و اونجوری شد واقعا نمیدونم چیکار کنم شما کمکم کنید 🥺🥺از دیشب فک کنم فقط نیم ساعت خابیده باشم بعد اون از هوش رفتن هم سرم درد میکنه شوهرمم رفت بیمارستان استرسشو دارم آخه من چیکار کنممممم🥺🥺