مثال
با گریه جیغ میگه باید چراغا خاموش کنی
یا از بشقاب خودش که جلوشه غذا برنمیداره میره از بشقاب داداشش برمیداره که اونم داد بیداد میکنه
یا با جیغ و داد میگه باید کنترل تلویزیون کولر دستم باشه هی خاموش روشن کنم پشت هم
یه وقتی تو کوچه میرم با یه موتور پلاستیکی کوچیک داره کوچه به این بزرگی تو کوچه حرکت نمیکنه زوررررر گریه کنان میگه باید با موتورم برم رو جدول و پیاده رو به اون نیم متری
یا کتری باید دست من باشه
یا کتاب دفترای داداششو بزووور میگیره و جیغ میزنه در حد سرخ میشه جونم نداره مریضم هس همیشه ی خدا
اما دست از لجاجت برنمیداره
بچهای دوساله شما هم همیطورن؟