من باردارم نرفتم با شوهرم و مادر شوهرم عروسی شهرستان گفتم خطرناک مامانم رب میپخت برا خودش ۱۰۰ کیلو ام برای مادر شوهرم گرفت ۵۰ کیلو ام برای من دست تنها داره میپره اونوقت پدر شوهرم زنگ زده ظهر میگه نگفتی بابا گشنس غذا داره یانه نیومدی به سر بزنی بهم گفتم والا ما اینجا با رب و گوجه درگیریم وقت نکردم به این چیزا فک کنم
الان پشیمونم میگم بیچاره مامانم این همه داره اذیت میشه دست تنها میپزه قدر میدونن اخه؟خدایی مادر شوهرم همیشه میاد مامانم سبزی اینا میگیره کمک می‌کنه فلان ولی انتظار نداشتم پدر شوهرم این حرف بزنه
وظیفه مامانت نیست برا مادر شوهر رب بپزه
من بخاطر شرایط ام نرفتم عروسی اونوقت نشستم خونه اونوقت انتظار غذا ازمن داره یه خواهر شوهر مجرد دارم ۲۷ ساله خونس اونم نرفته
یکی دو شیشه بدین بهشون چه خبره همشو میخواین برین
گلایه های همیشگی خانواده شوهر ولشون کن بابا منم باردارم
هفته پیش اینجابودن خواهر شوهرم بحث راه انداخت رفت نکبت عوضی من شب تاصبح بیدارم از درد خانم انتظارداشت واسش صبحونه ردیف کنم ولشون کن بابا یه مشت دخالتگر فضول بی فکرن
غذا بیشتر تو چشمشون میاد، یه بشقاب غذا بهش بده، ربم لازم نیست بهش بدی، نهایت یه شیشه کوچیک . گرچه دخترش کم سنم نیست میتونه بپزه برای خودش و باباش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
