مادرم تمام علائمش رو داره به هیچ عنوان حاضر نیست بره دکتر
بچه بودم به پدرم شدیدا شک داشت با چاقو و تبر میفتاد دنبالش یبارم آچار فرانسه انداخت رو ماشین بابام خورد شد جلوی ماشین.پولای بابامو میدزدید میداد به خانوادش حالا به خانوادشم مشکوکه میگه برام دعا میگیرن.بابام به روغن دست زد انداخت بیرون گفت جیش کردی توش من مریض شم.
دیشب دعوت بودیم خونه خالم که از همه چیزمون خبر داره شوهرش گفت تبر خورد به دستم انگشتم برید.به شوخی گفت خالتون زده
من خندم گرفت گفتم جدی؟
تو هم تبر به دستی؟
داداشم گفت اچار فرانسه هم واردی؟
شوهرش گفت جریان چیه ما گفتیم هیچی خندیدیم.ینی چیزی نزاشتیم متوجه بشه ابرو ریزی نشه.
شب از اونجا اومدیم شوهرم بردمون بیرون کافه اینا کلی گردوند مارو
خوابیدیم پاشدیم مادرم یه شری درست کرد از صب
شماره پدر شوهرمو گرفت که بگه دخترم افریته اس
شوهرم نزاشت
به شوهرم میگه زنت جن ده اس
میگه علط میکنه به من متلک میندازه حسوده حسادت منو میکنه
از صب داره نفرینم میکنه میگه روز خوش نبینی
الانم صبحونه اورره شوهرمو فرستاده نون خریده منو نمیزارع بخورم اومدم تو اتاق خیلی ناراحتم شوهرم واسم لقمه میگیره میاره میگه نبر براش .زنگ زده به خاله هام میگه دورو دوروبرمو احاطه کرده و کلی بدمو میگه
منم از راه دور اومدم مجبورم بمونم عروسی خواهرمه.
هرچی میگیم بریم دکتر بازم جنگ میندازه نمیاد
الان به شوهرم میگه تو بی عرضه ای که نمیطنی دهن این شوهرمم هیچی نمبگه منم واقعا ناراحتم
کاش شوهرم دستمو میگرفت با ناراحتی میرفت و پشت سرشم نگاه نمیکرد.
😭😭😭😭😭😭خیلی داغونم
تاپیک قبلی هم گفتم دیروز چیکار کرد
هرروز یه بلای جدید سرم درمیاره