2777
2789
عنوان

مادرشوهرم غیبتمو به مامانم کرده

288 بازدید | 14 پست

بچه ها من با مادرشوهرم زندگی میکنم.بعد دو روز مامانم اومد اینجا رب بپزیم.منم یه کاری برام پیش اومد با شوهرم دوساعت رفتیم بیرون.اونقد درمورد من بد به مامانم گفته که حد نداره.نمیدونم به روش بیارم یا نه.کلا همه جا میشینه غیبت منو شوهرمو میکنه.دیگه برام عادی شده کاراش.منم کلا باهاشون حرف نمیزنم مگه محبوری.

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

برات تجربه بشه هیچ وقت مادرت و مادرشوهرت تو یه مکان نیاری و نزاری با هم ارتباط داشته باشند ، منم تو یه مراسم پخت آش نذری حدود دو ساعت این دو نفر کنار هم بودن مادرم تخلیه اطلاعاتی کرد. تا چند ماه من باید حرف ها و اطلاعاتی که مادرم داده بود رفع و رجوع می کردم! 

دفعه بعد خودت و شوهرت رب درست کنید ، چون آمدن مادرت ارزش حرص و جوش های بعدش نداره.

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

نه مامانمم از من دفاع کرده.ولی خوب یه زنیه که اگه بهش زیاد چیزی بگی رسما رسوات میکنه

همی رو بهانه کن،بگو مامانت بدش میاد من اینجام خونمونو جدا کنیم

دیگه نمیتونم با یکی که از من بدش میاد یه جا زندگی کنم

بد کاری کردم،خانمی کردم با مادرشوهر یه جا زندگی کردم،اینم جای تشمرتونه،کدوم دختر الان حاضره با مادرشوهر یه جا زندگی کنه

بگو باید خونمون جدا بشع،بفروشیم بریم جای دیگه

یا خونت حدا میشه و راحت میشی

یا دیگه میشه بار اول و اخرشون ناراحتت کردن

به مادرم گفته برو دخترتو نصیحت کن.خیلی بد رفتاره.خیلی نمیدونم چیه.کارای مارو انجام نمیده

مادرت هم نباید این حرف ها رو به تو انتقال می داده ، هر حرفی گفتن نداره !   

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

نباید بزاری زیاد همو ببینن

من اوایل ازدواجمون بود خامی میکردم مثلا برای تولد شوهرم یا افطاری خانواده هارو باهم دعوت میکردم بعد یهو به خودم اومدم دیدم خانواده شوهرم قشنگ میشینن به مامان و خواهرم دستور میدن انگار اومدن تالار خانواده منم وظیفشونه سرویس بدن به اونا حتیخواهرشوهرم لم داده بود به خواهرم گفت یه لیوان اب بیار برام

اصفهانی نیستم ولی اصفهان زندگی میکنم. دور از خانواده ام 
فک نکنم خجالت بکشه.چون چندین بار بهش گفتم.ولی انگار نه انگار.

خوب تو اخلاق مادرشوهرت می شناختی، دیگه رب پختن و آدم آوردن و بردنت چی بود؟ از اون طرف به مادرت می گفتی ، زبون که داشتی همونجا جوابش می دادی چرا میایی این حرف ها رو به من می زدی و اعصاب منم خرد می کنی؟ دو تا زن می افتند تنگ هم یه آتیش درست می کنند که بقیه باید توش بسوزند. 

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792