دوران دانشجویی به یه دختر خانمی علاقه مند شدم که محجبه و باحیا به نظر میومد، اصلا آرایش نداشت، زیاد از خدا میگفت و با همه خیلی مهربون بود، چه دختر، چه پسر، جوونو پیرشم فرق نداشت. من آتئیست (خداناباور) بودم ولی اون محجبه و خوش رفتار بودن دختر خانمه منو به سمت خدا کشوند. بعد چند ماه که باهاش مطرح کردم احساسم چیه منو پس زد و ازم دوری کرد از همون تاریخ چادرشو درآورد، موهاشو شرابی کرد و با عشوه اومدن تعداد زیادی دوست پسر پیدا کرد! کلا ۱۸۰ درجه عوض شد. شعله تنفر رو تو من روشن کرد ولی همچنان به خاطر قیافه اش بهش علاقه داشتم و خوب باهاش برخورد میکردم. گذشتو دانشگاه تموم شد و دیگه ندیدمش. با خودم فکر میکردم این دخترک با زیباییش و تظاهر به مهربون بودن اینقدر دل منو برد، خدایی که میگن زیباترو مهربون تر از همه اس و این دخترو ساخته چقدر بیشتر میتونه دوست داشتنی باشه، همین شد که از اون موقع سعی کردم آدم بهتری بشم و یاد خدا رو همیشه تو دلم داشته باشم.