من یکساله ازدواج کردم اما بدون عروسی و کادو یا چیزی از خانواده شوهر . مامان و بابام از وقتی کوچیک بودم اختلاف داشتن یعنی از کوچیکی همه جور بی محبتی دیدم. من همیشه یروز در میون خونه رو تمیز میکنم اما درایور لباسامو چون میخواستم بزارم تا هوا سرد بشه یهو مرتب کنم لباسای تابستونه رو جمع کنم دیدم اون ته درایورم لباس خواهرشوهرم هست خیلی هم کثیفه ببخشید یچیزایی روش بود شبیه کثیفی مرغ یا پرنده. خودم قبلا دیده بودم میپوشه شاید توی این یکسال پنج بار اومده باشه خونم خیلی زبون داره یعنی هرچی از دهنش درمیاد میگه هفده سالشه. خلاصه اینو دیدم دلم شک افتاد واسه جادوجنبل آخه مامانش چندبار شنیدم توی جمع درباره جادوجنبل صحبت میکنه یعنی قبول داره . به شوهرم نشون دادم قسم خورد که نمیدونه حتی دید من ناراحتم دست روی قرآن گذشت که از چیزی خبری ندارم.به مامانش زنگ زد گفت کدوم لباس!؟؟؟؟شوهرم گفت یعنی لباسش کم بشه نمیگه نیست ؟!!!! مامانش گفت هیچی نیست ولش کنین بندازین دور.شوهرم عصبانی شد خدافظی کرد مامانه دوباره زنگ زد شوهرم گفت نرین رو اعصابم ول کنین فعلا . هیچکسم ندارم بهش این موضوع رو بگم بنظرتون چیه؟؟؟؟؟