چند روز پیش اقوام همسرم خواستن بیان خونه پدر شوهرم برای مهمونی بعد پدر شوهرم اصرار کرد که خودش بره دنبالشون با شهرمون ۲ساعت فاصله دارن شوهرمو برد و رفت.. ماشین شوهرم پراید مدل پایینه اونقد جون نداره ساعت ۱۲ ظهر بره تو جاده باهاش.. از یکطرف شوهرم اصن بلد نیس بگه نمیتونم برم یا چیزی.. خلاصه نصف راه ساعت ۲ ماشین خراب میشه تو جاده و گرما میمونن.. تا ساعت ۷ شب با هر اذیت کردنی و جون کندنی ماشینو کشیدن اوردن.. خرج تعمیرش میشه ۱۰ میلیون منم با شوهرم بحث کردم گفتم مهمون خودش میاد نه اینکه برن دنبالش .. تو حق نداشتی ظهر بری دنبالشون و الان خرج ماشین میفته فقط رو تو و اینا.. پدرشوهرم با من چپ افتاد و قهر کرد ..واقعا هم ۱۰ میلیون از خودمون کم کردیم ریختیم ب حساب تعمیرگاه هیچ کس هم گردن نگرف و نگف خودمون کمکت میکنیم.. دیروز پدر شوهرم منو تو حیاط میبینه رو بر میگردونه.. واقعا من حق نداشتم اون حرفا رو بگم؟؟؟
حق داری ولی ایراد از شوهرته . تو فقط ادم بده شدی چون اون باید این حرفا رو میزد نه تو
به کتفت والا
حق داشتی
ولی مقصر شوهرته
حق با شماست
خوب کردی گفتی
البته نباید جلو پدرهمسرت میگفتی
اما همینکه حرف دلتو زدی بنظر من کارت درست بوده
بله حق باشماست .پدرشوهرت اگ میخاست بره دنبال مهمون بهتر بود با ماشین خودش میرفت یااگ ماشین نداره نباید میگفت ک خودم میام دنبالتون
حق داشتی
خیلی رک بهش میگفتی 10 تومن بریز حسابمون
بله حرفت درسته. اما متاسفانه این چیزا هس تو بعضی خانواده ها. ولی اگر مثلا واسه ما‌میشد پدرم فرش خونشو میفروخت ک هزینه ماشینو برادرمو بده.
شما جلو پدرشوهرت اینا‌نمیگفتی‌اینارو اولش
بنظرم خق داری
نه..شوهرت همون اول باید میگفت ک ماشینم خرابه..زبون داره ..زبونش ک موش نخورده..
حالا بزار پولش بده تا بفهمه...جوش 10تومن نزن..
بد از بدتری هم هس اگه تصادف میکردن و میمردن خوب بود
حق با شما بود ولی چون این حرفها را شوهرتون که پسره خانواده س باید میگفت شما آدم بده شدی .البته این نظر من هست. بهرحال می‌تونستن کمک مالی کنن اگر براشون مقدور بود البته.یا لااقل دیگه طلبکار نباشن
به پدرشوهرت بگو از این به بعد خواستی خودشیرینی کنی واسه فک و فامیلات از مال خودت وسط بذار نه دیگران.
تو هم دیدیش روت رو برگردون محلش نذار چون داره دست پیش میگیره.
به شوهرتم بگو درس عبرتی برات شد که از این بعد زبون نه گفتن داشته باشی
ما چندسال پیش مادرشوهرم عادت کرده بود مییمووووند خونه مادرش دیرپقت ساعت دوزاده شب ب شوهرم ک نزدیک بود میگف منو ببر خونمون ک خونش از ما دور بود. مسخره بازی. یکبار دیگه اخرشب مادرشوهرم با بچه خواهرش اومدن نزدیکای خونه ی ما ک فلانی بیا ما‌میخوایم بریم خونه ماروببر. شوهرم قاطی. کرد سگ شد گف‌چه مسخره بازیه دراوردی خب تاالان موندی بمون صبح برو دیگه 😡اسیرکردی همه رو.
