بعد زنگ پیام دادم ب دختره و زنگ زدم یهو مادرش با شماره خودش زنگ زد دعوا کرد و دست پیشو گرفت ک چرا ب دخترم زنگ میزنید مزاحم میشید دااااااد میزدا ، عشق بین مهسا و شوهرت مثل داستانا پخش بوده و.... 
بعد دختره بهم گفت شوهرت قبل عقدت و بعدش ب من پیام میداد
اسکرین فرستاد ب من ، رفتم پیج دختره رو هم دیدم ، پیجش کاری بود کارش تتوعه ، یه پست عاشقونه داشت ک اگه عاشقی این تتو هارو بزن و زیر اون پست کامنت همسرم بود ایموجی بینهایت
دقیقا هم چن روز قبل عقدمون
ب شوهرم نشون دادم گفت بخدا من نه چت کردم نه کامنتی گذاشتم شاید هک کرده گفت یبارم پیجم پریده بود دست یکی افتاده بود ک جنوب بود برگردوندن هک کاری نداره ، میدونم ک واقعا پیجش پریده بود دست یکی بود توی جنوب
اینم بگم ک سال ۹۹ شوهرم منو دیده بود با اینکه پسرداییمه ۱۵ سال قطع ارتباط بودیم دعوا کرده بودن مامانم و داییم من شاید دیدمش نشناختم اون شناخته بود و خوشش اومده بود و عاشق شده بوده خواهر و مادرشو فرستاد ما گفتیم نه چون داداشام متنفر بودن و منم تازه دانشگا میرفتم بعدش سال ۱۴۰۰ این دختره پیداش میشه و ۸ ماه باهم میمونن و عید ۱۴۰۲ مامانم رفت واسه آشتی و اسفند پدربزرگ مادری همسرم فوت کرد ما رفتیم تسلیت بعد ۱۵ سال تازه دیدمش
سبب خیر شد انگار فوتش 
بعد هرجا زنداییم میشست میگفت پسرم عاشق فریماهه
مامانمم یه روز همسرمو برده بود بیرون پرسیده بود دوسش داری؟ مامانت همه جا میشینه میگه شوهرمم گفته بود اره خیلی وقته دنبالشم پیگیرم میدونم کجا باشگاه میره و اینا شمارمو داده بود بهش و پیام داد و با هزااااااار سختی و بدبختی بعد ۶ ماه چت کردن و مشورت و دعا کردن و استرس اومد خاستگاری دقیققققق ۵ بار خاستگاری اومد داداشام گفتن گذشته بدی داشتیم نه که نه
همسرم تو راه برگشت تصادف کرد ماشینش داغون شد
یبارم من بهش گفتم نمیشه بیخیال شیم حالش بد شد فشارش افتاد
ینی میگم خیلی سختی کشید خیلی حرفا توروش گرفتن خیلی حرفای بدی شنید ، مگه میشه اونو دوس داشته باشه و بیاد سمت دختر عمش و بدونه راهه سختی درپیش داره و پدرش دربیاد ولی پا پس نکشه؟؟؟
حتی قبل عقد ک اون دختره میگفت ب من پیام میداد همسرم هرشب خونمون بود و میخابید و ۱ ماه اسیر بود لباس پیدا کنم با ذووووق یبار نگفت خسته شدم..از هرچیز دوتا دوتا میخرید واسم
بهشم از خودم بیشتر اعتماد دارم حس میکنم از من خیانت و بدی برمیاد از اون نه
باهاشم حرف زدم صاف شده بود دلم
گفت ینی من همش دروغ بودم؟ خودت چی فکر میکنی؟ گفت من پسرم میتونستم واسه اون تلاش کنم نکردم
حسی نداشتم بهش مامانش هم ادم خیلییی بدیه و تو محل پیچید وقتی شوهرش سرکار بود با یه مرد دیگه تو خونه دیدنش و ۳ تا شوهر عوض کرده اون مادد دخترش چی میخاد باشه
بعد ادرس دختره رو با دعوا از مادربزرگش گرفت منو برد دم درشون از تهران رفتن پردیس بخاطر بی ابرویی مامانش 
منو تا اتاق دختره برد ولی خودش نیومد تو ماشین نشست گفت حتی بدم میاد ببینمش من نگاهش کنمم خیانته
رفتم دختره رو تهدید ب شکایت کردم گفت همشو ساختم دوستم بلده همکلاسیم باهم ساختیم
مامان دختره هم نرممم شده بود انگار نه انگار داشت پشت تلفن منو میخورد گفت غلط کرده دختر من روانیه مشکل داره واقعا سختی زیاد کشیده و...
تو راه رفتنی پشیمون شدم ب همسرم گفتم نریم دعوا کردم ک نرو بهت اعتماد دارم گفت بمیرمم باید برم رو در رو شی تهدید ب شکایتش کنیم
بعد این قضیه هم چن روز با من سرد شد گفت من ازت توقع داشتم وقتی خودم اومدم بهت گفتم پشتم دربیای چیزی ک دختره میخاست نشه اون از من کینه داشت اما باورم نکردی و باید ثابت میکردم با دست خالی و ثابت کردنه خیلیییی سخت گفت اگه جامون برعکس بود حتی یه دیقه بهت شک نمیکردم حتی اگه عکس دونفره میدادن
گفت ولی تو عشق منو میدونی و شک کردی با قسم و آیه و اینا باید یجور ثابت میکردم گوشیمو کلا دادم بهت
خلاصه گذشت من دلم صاف شد خیلی عاشقشم خیلییی
اما چن وقتیه دلم آشوبه
ینی خوب کاری کردم باورش کردم؟؟ مگه میشه ادم ریگی ب کفشش باشه خودش بیاد بگه؟همون مزاحمو بلاک میکرد و نمیگفت هیچوقت من نمیفهمیدم که
همش هر اهنگی میشه هرچی میشه میگم نکنه ب اون فکر میکنه؟ اینارو ب خودشم گفتم گریه کرد خیلی ناراحت شد ازم گفت هیچ میفهمی چی میگی؟؟ ینی من سرتا پا دروغم؟؟ ب چیه اون فکر کنم اخه گفت بخدا حاضرم رگ گردنمو بزنم جونمو دو دستی بهت بدم انقد ک عاشقتم ، تا الانم ۱ ثانیه ازش بی محبتی بی توجهی و رفتار بد ندیدم انگار خداشم