2777
2789

طولانیه ولی فک کن یه داستانه یا رمانه و بخون

من انقد حالم بده تو خواب هم توی فکرم و استرس و حال بده میخوام با جزییات بگم نظرتونو بگید

حدود ۱ ماه پیش با همسرم و مادرم توی ماشین بودیم یکی هی زنگ زد ب همسرم (دوران عقدیم پسر داییمم هست) بعد شوهرم هی گفت اشتباه گرفتی قط کرد دوباره زنگ زدن دوباره گفت اشتباه گرفتی

گذشت رفتیم یجایی ۳ تایی و برگشتیم خونه ، اون خونشون بود تا رسیدیم گفت عزیزم اون شماره ها اسم تورو میدونستن و اسمتو میگفتن و مسخره میکردن مارو و اینا من میدونم از سمت کیه ، گفتم کی؟گفت دختری که قبلا باهاش دوست بودم

و از اولم همه چیو میدونستم که چقد باهم دوست بودن و مادربزگه دختره همسایه همسر من بود و از اون طریق شوهر منو دیده بود و خودش پیام داده بود یجوری و مخ همسرمو زده بود

و ۸ ماه بعدم تموم کردن شوهرم نمیخاسته گفته حسی ندارم

خلاصه ، اون شب شماره هارو هم بلاک کرده بود همشونو واسم فرستاد گفت بیا داشته باش اگه نمیگفتم عذاب وجدان میگرفتم هرکار میخوای بکن اسمتو میگفتن میخندیدن و چرتو پرت میگفتن منم پیگیر نشدم اصلا گفتم مهم نیست بابا تو همه دوستات ک تو اون محل بودیو دعوت کردی عقد این فهمیده اسمم میدونه تو محل قدیمتون همه میشناختن شمارو اسم منم الان میدونن دیگه از سوزششه

یهو فرداش من نمیدونم چیشد گفتم بزا پیگیر شم

زنگ زدم پیام دادم ۲ تا شماره بود تهدید کردم اخر فهمیدم دوتا دختر بچه ۱۴ سالن ک دختر خاله های دوست دختر قبلی(مهسا) شوهرم بودن، ۲ تا بچه رو فرستاده بود

تهدید کردم گفتم شماره مهسا رو بدید ب من ولی ندادن

رفتم محل قدیم دم در همین دختر ۱۴ ساله شوهرم میشناخت اینارو همسایه قدیمی بودن دعوا کردم و اومدن ب غلط کردن افتادن گفتن مهسا خبر نداره ما اشتباه کردیم و اینا

خلاصه شوهرمم میگفت من خیلی وقته شماره اونو بلاک کردم ندارم فقط میدونم ۰۹۳۸ بود برو تو تنظیمات ببین میتونی پیدا کنی ، بعد حالا گیر اوردیم شماره رو

هم دلم شکسته از تو  ؛ هم میمیرم برات🥲♥️

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

میدونی همش خوندم 

این موضوع اصلا چیزی نبود که بخای انقد خودت اذیت کنی و بری در خونشون 

فقط یه تماس و شیطنت بوده همین 

تو خونه زندگیت نیومدن یا زندگیت رو مختل کنن 

یه جور پیگیر کردی انگار اومدن شیشه ماشین خورد کردن یا چی😐😐

ول کن بابا شوهرت انقد پیگیریت ببینه ممکن تعجب کنه یا دل زده بشه آخه مسئله ای نیس بخای انقد خودت اذیت کنی  

یذره خود دار باش اگه شوهرت ببینه سر این قضیه انقد حرصت گرفته و یه شب تا صبح نخابیدی اینجور 😐😐😐 ای میشه 

شخصیت خودت جلو شوهر حفظ کن 

هبزن به خیالی و اگه پرسید با خنده بگو دو تا بچه بودند و همین تموم شد 

دختری در من ساز امیدواری می‌نوازد  
میدونی همش خوندم این موضوع اصلا چیزی نبود که بخای انقد خودت اذیت کنی و بری در خونشون فقط یه تماس و ش ...

احسنت . اینجوری بیشتر شوهرشو کنجکاو و پیگیر میکنه

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده درشب ظلمانی ام ماه نشانم بده💙❤️

بعد زنگ پیام دادم ب دختره و زنگ زدم یهو مادرش با شماره خودش زنگ زد دعوا کرد و دست پیشو گرفت ک چرا ب دخترم زنگ میزنید مزاحم میشید دااااااد میزدا ، عشق بین مهسا و شوهرت مثل داستانا پخش بوده و.... 

بعد دختره بهم گفت شوهرت قبل عقدت و بعدش ب من پیام میداد

اسکرین فرستاد ب من ، رفتم پیج دختره رو هم دیدم ، پیجش کاری بود کارش تتوعه ، یه پست عاشقونه داشت ک اگه عاشقی این تتو هارو بزن و زیر اون پست کامنت همسرم بود ایموجی بینهایت

دقیقا هم چن روز قبل عقدمون

ب شوهرم نشون دادم گفت بخدا من نه چت کردم نه کامنتی گذاشتم شاید هک کرده گفت یبارم پیجم پریده بود دست یکی افتاده بود ک جنوب بود برگردوندن هک کاری نداره ، میدونم ک واقعا پیجش پریده بود دست یکی بود توی جنوب

اینم بگم ک سال ۹۹ شوهرم منو دیده بود با اینکه پسرداییمه ۱۵ سال قطع ارتباط بودیم دعوا کرده بودن مامانم و داییم من شاید دیدمش نشناختم اون شناخته بود و خوشش اومده بود و عاشق شده بوده خواهر و مادرشو فرستاد ما گفتیم نه چون داداشام متنفر بودن و منم تازه دانشگا میرفتم بعدش سال ۱۴۰۰ این دختره پیداش میشه و ۸ ماه باهم میمونن و عید ۱۴۰۲ مامانم رفت واسه آشتی و اسفند پدربزرگ مادری همسرم فوت کرد ما رفتیم تسلیت بعد ۱۵ سال تازه دیدمش

سبب خیر شد انگار فوتش 

بعد هرجا زنداییم میشست میگفت پسرم عاشق فریماهه

مامانمم یه روز همسرمو برده بود بیرون پرسیده بود دوسش داری؟ مامانت همه جا میشینه میگه شوهرمم گفته بود اره خیلی وقته دنبالشم پیگیرم میدونم کجا باشگاه میره و اینا شمارمو داده بود بهش و پیام داد و با هزااااااار سختی و بدبختی بعد ۶ ماه چت کردن و مشورت و دعا کردن و استرس اومد خاستگاری دقیققققق ۵ بار خاستگاری اومد داداشام گفتن گذشته بدی داشتیم نه که نه

همسرم تو راه برگشت تصادف کرد ماشینش داغون شد

یبارم من بهش گفتم نمیشه بیخیال شیم حالش بد شد فشارش افتاد

ینی میگم خیلی سختی کشید خیلی حرفا توروش گرفتن خیلی حرفای بدی شنید ، مگه میشه اونو دوس داشته باشه و بیاد سمت دختر عمش و بدونه راهه سختی درپیش داره و پدرش دربیاد ولی پا پس نکشه؟؟؟

حتی قبل عقد ک اون دختره میگفت ب من پیام میداد همسرم هرشب خونمون بود و میخابید و ۱ ماه اسیر بود لباس پیدا کنم با ذووووق یبار نگفت خسته شدم..از هرچیز دوتا دوتا میخرید واسم

بهشم از خودم بیشتر اعتماد دارم حس میکنم از من خیانت و بدی برمیاد از اون نه

باهاشم حرف زدم صاف شده بود دلم

گفت ینی من همش دروغ بودم؟ خودت چی فکر میکنی؟ گفت من پسرم میتونستم واسه اون تلاش کنم نکردم

حسی نداشتم بهش مامانش هم ادم خیلییی بدیه و تو محل پیچید وقتی شوهرش سرکار بود با یه مرد دیگه تو خونه دیدنش و ۳ تا شوهر عوض کرده اون مادد دخترش چی میخاد باشه

بعد ادرس دختره رو با دعوا از مادربزرگش گرفت منو برد دم درشون از تهران رفتن پردیس بخاطر بی ابرویی مامانش 

منو تا اتاق دختره برد ولی خودش نیومد تو ماشین نشست گفت حتی بدم میاد ببینمش من نگاهش کنمم خیانته

رفتم دختره رو تهدید ب شکایت کردم گفت همشو ساختم دوستم بلده همکلاسیم باهم ساختیم

مامان دختره هم نرممم شده بود انگار نه انگار داشت پشت تلفن منو میخورد گفت غلط کرده دختر من روانیه مشکل داره واقعا سختی زیاد کشیده و...

تو راه رفتنی پشیمون شدم ب همسرم گفتم نریم دعوا کردم ک نرو بهت اعتماد دارم گفت بمیرمم باید برم رو در رو شی تهدید ب شکایتش کنیم

بعد این قضیه هم چن روز با من سرد شد گفت من ازت توقع داشتم وقتی خودم اومدم بهت گفتم پشتم دربیای چیزی ک دختره میخاست نشه اون از من کینه داشت اما باورم نکردی و باید ثابت میکردم با دست خالی و ثابت کردنه خیلیییی سخت گفت اگه جامون برعکس بود حتی یه دیقه بهت شک نمیکردم حتی اگه عکس دونفره میدادن

گفت ولی تو عشق منو میدونی و شک کردی با قسم و آیه و اینا باید یجور ثابت میکردم گوشیمو کلا دادم بهت

خلاصه گذشت من دلم صاف شد خیلی عاشقشم خیلییی

اما چن وقتیه دلم آشوبه

ینی خوب کاری کردم باورش کردم؟؟ مگه میشه ادم ریگی ب کفشش باشه خودش بیاد بگه؟همون مزاحمو بلاک میکرد و نمیگفت هیچوقت من نمیفهمیدم که

همش هر اهنگی میشه هرچی میشه میگم نکنه ب اون فکر میکنه؟ اینارو ب خودشم گفتم گریه کرد خیلی ناراحت شد ازم گفت هیچ میفهمی چی میگی؟؟ ینی من سرتا پا دروغم؟؟ ب چیه اون فکر کنم اخه گفت بخدا حاضرم رگ گردنمو بزنم جونمو دو دستی بهت بدم انقد ک عاشقتم ، تا الانم ۱ ثانیه ازش بی محبتی بی توجهی و رفتار بد ندیدم انگار خداشم

هم دلم شکسته از تو  ؛ هم میمیرم برات🥲♥️

میدونی همش خوندم این موضوع اصلا چیزی نبود که بخای انقد خودت اذیت کنی و بری در خونشون فقط یه تماس و ش ...

بقیشو بخون طولانیه ببخشید

هم دلم شکسته از تو  ؛ هم میمیرم برات🥲♥️

میدونی همش خوندم این موضوع اصلا چیزی نبود که بخای انقد خودت اذیت کنی و بری در خونشون فقط یه تماس و ش ...

دقیقا هم ناراحت شده بود یه مدت ک تو چندین ماه باهمیم عقد هم کردیم منو فروختی ب دوتا چت؟؟ دوتا حرف دختری ک از من کینه داره و همش ب خاهرام زنگ میزد گریه میکرد ک توروخدا بگید برگرده؟؟ گفت من حسی نداشتم بهش چن بارم دیدم همزمان با چن نفر حرف میزنه متنفر شدم کلا ذاتش مث مامانش بود

هم دلم شکسته از تو  ؛ هم میمیرم برات🥲♥️

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز