اول اینکه انشالله قسمت همه بشه 🥺♥️
من بعد کلی سال حسرت و انتظار امسال خیلی یهویی اولین بار قسمت شد و ۱۰ روز پیش راهی پابوسی اقا شدم و چند روزیه برگشتم.
تو همه این سال ها اسم امام حسین که میومد گریه امونم نمیداد و دلم منفجر میشد و حسرت یبار کربلاش به دلم بود،
اما چند روزی که اونجا بودم خنثی خنثی بودم اصلا باورم نمیشد من ینی الان کربلام ! انتظار تموم شد! این امام حسینه که اینجا خوابیده و من سفت ضریحشو گرفتم!! باورم نمیشه!
نه اشکی ! نه چیزی! خنثی خنثی! انگار من همیشه اونجا بودمو هر روز اقا رو میدیدم ! خیلی حس بدی بود انقد بی تفاوت بودن عذاب وجدان بدی داشتم تو دلم ، خیلیا اشک شوق دیدار اقا به چشمشون منم همینطوری زل زده بودم به ضریح!
اونجا بود ک به خودم شک کردم نکنه گناهی کردم نکنه اقا ازم دل خوشی نداره همین اشک شوقم ازم دریغ کرده، نکنه....
منی ک تا قبلش اسم کربلا و حسینش دلمو میلرزوند!
حالا از وقتی برگشتم فهمیدم کجا بودم و نفهمیدم انگار از خواب بیدار شدم و همه اون روزا رو تو خواب دیدم !دلم بد جور تنگ شده بدجورررر.
همیشه فک میکردم یبار برم کربلا دلم اروم میگیره ولی بدترم شد من اونجا هیچی نفهمیدم و اینجا دارم مث بچه ای ک از مادر دورش کرده باشن دلم میترکه هر لحظش که از ذهنم میگذره دیونم میکنه درحالی ک اونجا برام عادی بود و خنثی بودم.
شماهم وقتی اولین بار رفتین پابوس مث من بودین هیچی باورتون نمیشد و خنثی بودین!؟
میشه از تجربه اولین کربلاتون بگید ؟