من دارم میمیرم به زور قرص خواب میخابم یکسال وعده داد اومد خواستگاری گفت مامانم ناراضی صبر کن یکسال وایسادم راضی نشد فاصله شهرمون دوساعته دانشجو بود دیروز وسایلش جمع کرد از شهرمون رفت خیلی گریه کردم گفت میخام برم سربازی تصمیم با خودته وایمیسی وایسا تا برگردم نمیتونیم برو شرایطم بده گفتم اگه منو بخای میایم نامزد میکنیم تو برو سربازی میگه مامانم راضی نمیشه کنم بلاکش کردم گفتم فایده نداره دوسال دیگم همین میگی ولی از دوریش دارم میمیرم گریه شده کارم