من ازدواج فامیلی کردم با پسر خالم
خالم از اول با مادرم خوب نبود رابطشون و ما هم خیلی اصرار کردیم تا بهم رسیدیم
۲ برادرن همسرم و یه داداش بزرگتر داداش بزرگه شوهرم همسرش ۲۰ سال ازش بزرگتر بود ولی همو دوست داشتن و زندگی قشنگی هم داشتن مادر شوهرم انقدر گوش پسره خوند انقدر از بدی جاریم پیشش گفت تا از هم زدشون کرد
زنش قهر کرده ی ساله حالا گیر داده ب من میاد پیش شوهرم از بدی من میگه ی ساله ازدواج کردیم از اولش باهام لج داشت لباس میخرم جونش در میاد انگار هووشم یه صحبتی شد بین منو مادرم من گفتم خبر ندارم از مادرشوهرم بپرس حالا دیشب ازش پرسیده امروز زنگم زده با حالت عصبی اره فلان اتفاق افتاده بود ت یادت نیست
ما میریم خونشون یکی میاد میگه اینا خواهر برادرن با هم رابطه ندارن میاد پیشمون میمونه ک نکنه شوهرم منو بوس کنه😐🤣انگار من ت خونه خودمون کسی نی بوسمون کنه
زنیکه حسود ماشینو بهمون نمیدن حتی ی روز باهم بریم خونه مامانم اینا اگرم بخابم جایی بریم میفته پشت سرمون بریم ی ولگردیه
بعد سن ما کمه شوهرم ۲۳ سالشه خودم ۱۸ چطور باهاش قط ارتباط کنم؟