2777
2789
عنوان

علائم پریودی

144 بازدید | 17 پست

خانم ها من فردا یکروز به موعدمه 

حس میکنم شکمم ورم داره ، نفخ دارم ، زود عصبانی میشم ، سر شب هم یکم ترشح داشتم خیلی چیز هم خوردم که پریود بشم ولی فایده نداشت 

خیلی کلافه ام ...

حوصله هیچی ندارم 😭

تا پریود نشم خیالم راحت نمیشه ...

شما میگید چیکار کنم 

🌸♥️

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سردی زیاد میخوری؟منم مثله تو بودم یکم‌زعفرون‌ریختم داخل‌چای خوردم‌اومد


نه زیاد ، پریود من منظمه همیشه دو روز قبلش لکه بینی دارم بعد میشم 

این سری روز اخر تخمک گذاریم رابطه داشتم ولی بدون دخول همش استرس اینو دارم نکنه داخل رفته باشه 😭

🌸♥️

یا استرس داشتی یا سردی خوردی یا قرص اورژانسی نگران نباش میاد گرمی بخور

ببخشید میشه سوال منم جواب بدین 

دو روز بعد اتمام پریود قبلیم رابطه خیلییی سطحی داشتم

جوریکه اصلا با منی در تماس نبودم 

ولی از پی/آب میترسم

ک بخوره ب دستم یا به دستش 

یا به لباس زیرم

و بارداری رخ بده

۲۳ ام قرار بود پریود شم

ولی تا الان نشدم

آمپول پروژسترون هم یکم پیش زدم امیدی هس پریود بشم؟

تو ناخن کاریم ادعا دارم🥰👌🏻#nail artist 

نه زیاد ، پریود من منظمه همیشه دو روز قبلش لکه بینی دارم بعد میشم این سری روز اخر تخمک گذاریم رابطه ...

نه استرس نداشته باش منم همیشه منظم میومد ولی اینبار خیلی دیر کرد رابطه داشته بودم خیلی میترسید اخرش اومد

کاربری دست چند نفره خوشگلا به دلیل تاپیک های مختلف.

یا استرس داشتی یا سردی خوردی یا قرص اورژانسی نگران نباش میاد گرمی بخور

نه قرص اورژانسی نخوردم 

من دوره هام ۲۶ روزه ست و منظم به نظرت روز اخر تخمک گذاری امکان بارداری هس؟ من ختی دخول نداشتم همسرم موقع ارضا بین پا یا کشاله ریخت سریع بلند شد

🌸♥️

منم قرص اورژانسی خوردم پ۵ روز مونده به موندم ولی هنوز نشدم،مگه اورژانسی هم پریود و عقب میندازه؟

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
ببخشید میشه سوال منم جواب بدین دو روز بعد اتمام پریود قبلیم رابطه خیلییی سطحی داشتمجوریکه اصلا با من ...

والا من زیاد اطلاعاتی ندارم و از روی تجربم گفتم گلم🌹✨️


حتما استرس داشتی که عقب افتاده 

بی بی چک امتحان کردی؟اگه منفی بوده میاد دیگه‌نگران نباش

کاربری دست چند نفره خوشگلا به دلیل تاپیک های مختلف.

منم قرص اورژانسی خوردم پ۵ روز مونده به موندم ولی هنوز نشدم،مگه اورژانسی هم پریود و عقب میندازه؟

اره من‌هروقت میخورم یا خیلی زود میاد یا خیلی دیر چون هورمونات بهم‌میریزه

کاربری دست چند نفره خوشگلا به دلیل تاپیک های مختلف.

اره من‌هروقت میخورم یا خیلی زود میاد یا خیلی دیر چون هورمونات بهم‌میریزه

من ال دی خوردم به صورت اورژانسی، خیلی استرس گرفتم پریود نشدم

فرزندم،دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز