من با دوستام زیاد ارتباط ندارم به خاطر همین با مامانم فقط حرف میزنم بعد دوروز پیش حالم بد بود خیلی استرس داشتم از صبح رفتم با مامانم حرف بزنم حالم بهتر بشه اصلا بهم اهمیت نمیداد گوشی میدید بعد شب دوباره رفتم از استرس گریه میکردم ولی باز براش مهم نبود رفت خواهرمو صدا کرد باهم دیگه حرف میزدن میخندیدن منم دیگه از اون به بعد قهر کردم مامانم هم باهام قهر کرد بعد همش باهم حرف میزدن میرفتن بیرون اینا منم تنها . الان میخوام آشتی کنم مامانم خونه نیست یک ساعت دیگه اینا از بیرون میان . به نظرتون چی بگم ؟ با چی شروع کنم ؟ آخه کاری هم که نکردم بخوام بگم ببخشید.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
کافی وقتی اون میاد تو سالن نشسته باشی اگر زنگ زد درو باز کن سلام کن اگر کلید انداخت همون جا نزدیک در رو مبل که نشستی سلام بده . همین . آشتی کردن شاخ و دم نداره
بیچاره مامانم از بس نشست پای درد و دل بچه هاش پیر شد بمیرم براش
قدرشو بدون من که از بچگی بیشتر وقتایی که گریه میکردم مامانم اهمیت نمیداد بهم الانم اینارو میگم دلم میگیره دوست ندارم آشتی کنم ولی تنهایی بهم فشار میاره