اولین دلخوشی زندگیم💕مادرم💕پلان اول ؛ دیشب همه چیز به ‹ مو › رسید پلان دوم ؛ صبح معجزه شد و ‹ مو › پاره نشد ± دو ساعت بعد از معجزه ، مامانِ بیخبر از اتفاقات اخیر ، برای احوال پرسی زنگ زد و گفت : ‹ دیشب کلی دعات کردم💛'💎 ›دومین دلخوشی زندگیم💕 پدر و برادر جانم 💕 با قلب مهربونشون و خوبی های بی منت 🌈🦋 سومین دلخوشی زندگیم اومدن مردی تو زندگیم که منو با تمام بچگیام بزرگ کرد 🌱و کنارش بدون هیچ ترسی خود واقعیمم🙃 .آدم امن زندگی من🫂❤️ میگفت هرچقدر دلچرکین باشم ازت ولی دوستداشتنت هنوزم به دریا وصله.💙 در دل و جان خانه کردی عاقبت ...❤️🌈 خدایا شکرت بابت همه چی 💛💛
خیلی قشنگه ، دقت کردین جملات وارونه چگونه است ؟«گنج »«جنگ» میشود ،«درمان » «نامرد» میشود و «قهقهه» «هق هق»!!! ولی «دزد » همان «دزد» است «درد » همان «درد »است و «گرگ » همان «گرگ»... آری نمیدانم چرا «من» «نم» زده است ، «راه» گویی «هار » شده ، و «روز »به «زور » میگذرد، «اشنا» را جز در «انشا » نمیبینی و چه «سرد» است این «درس » زندگی ، اینجاست که «مرگ» برایم «گرم » میشود و چرا که «درد » همان «درد » است :)