راستش مامان من
یه زن فوق العاده بیخیال و بی اهمیت و بدذاته
از صب تا شب تنها کاری که میکنه میخوره و میخوابه و پیاده روی میکنه دور خونه حتی غذاشم سرپا میخوره و راه میره🤦♀️🤦♀️بهش میگم بابا بشین نیم ساعت کوفت کن بعد برو دوباره راه برو
میگه ن میخام لاغر شم😶😶
ازنور زنگ میزنه مامان بزرگم و خاله های عوضیم تا شب باهم فک میزنن و تیکه بار هم میکنن کلا یه رابطه ی مریض گونه دارن باهم از هم متنفرن ولی بخاطر مشکلاتی که با مامانشون دارن باهم ارتباط دارن و همش غیبت اونو میکنن
توی زندگی خودمون مامانم اصلا حضور نداره
ینی تمام فکر و حواسش پیش خانوادشه که شهر دیگن خداروشکر
انقد ب زندگی خودمون بی اهمیته و هیچ کاری نمیکنه که همیشه با بابام مشکل دارن
منم وقتی میبینم مامانم انقد بی اهمیت و بی خیاله دیگ دست و دلم نمیره مث قبل خونه رو تمیز کنم و کارایی که وظایف مامانمم هست انجام بدم
وقتی تمیزکاری میکنم و به خونه میرسم مامانم بیشتر غر میزنه و میره رو مخم🤦♀️🤦♀️یه ایراد کوچیک میگیره و انقد بزرگش میکنه و دعوا درست میکنه که به همه ثابت کنه من اشتباه کردم و آبرومو ببره
با اینکه حتی خاهر مادر خودشم همیشه میگن دخترت خیلی تمیز و کاریه خیلی با سلیقس آشپزیش خوبه ولی مامانم انگار که من هووش باشم حسادت میکنه و میگه هرچیم هست من تربیتش کردم و بخاطر منه اگه خوبه😂😂بگو پس خودت چرا انقد تنبل و کثیفی
انقد کثیفه انقد کثیفه که وقتی ب چیزی دست میزنه من دیگ ازون چیز نمیخورم
موهاش همیشه چرب و کثیف ماهی یبار موهاشو میشوره اونم نه با شامپو😶با حنا 😶😶میگه شامپو ضرر داره ماعم که شامپو میزنیم دعوا میکنه و غر میزنه 🤦♀️🤦♀️
همیشه ام بوی بد عرق میده کلا کثیفه کلاااا
کلا ۴۴ سالشه خیرسرش نه که بگید پیره ها
چندبارم دربارش گفتم که از بچگی چقد مارو کتک میزد و یه روانی تمام عیار بود و هست
یه مریض روانی که خاهراش اسمشو گذاشتن آشوبگر!
میگن همیشه آشوب درست میکنه و زندگی همرو بهم میریزه راستم میگن
دیگ حساب کن دوره ازشون اینجوری باهاش بدن و یسره قهرن
ببین ما که نزدیکیم بهش چی میکشیم
حالا دیشب بابام مریض شده بود مامانم که عین همیشه بیخیال
من داشتم پاشویه میدادم و مراقبش بودم مامانم داره میترکه
میگه چرا خودتو شیرین کردی واسه بابات😂😂گفتم انقد حسودی کن تا خسته شی اصلا برام مهم نیس هرجوری فک میکنی
بعد برادرم کتابای مدرسشو گرفته بود
مامانم گف بیا اینارو جلد کن گفتم خودت جلد کن من تا الان هرچی بوده جلد کردم مادرش تویی ن من!گفت ن بلد نیستم گفتم مگه کاری داره مگه واسه ما جلد نمیکردی ؟گف ن بلد نیستم
از سر تنبلی و بی خیالی نه که بگید بلد نیست
منم گفتم هرگز انجام نمیدم
خلاصه جر و بحث شد و کلی نفرین کرد که خیر نبینی من ازت راضی نیستم
آیا دعای ناحق همچین مادری میگیره.؟؟