2777
2789

در حد خودم میز چیدم پذیرایی کردم خوشگل کردم میزو ولی خوش نگذشته بهشون

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اخياز كجا ميدوني خوش نگذشته؟ خودشون ميگن؟

نه ولی یک ساعت دو ساعت نشده این پا اون پا کردن که برن فکر نکنم تا حالا 4 ساعت شده باشه موندنشون در حد دو ساعت سه ساعت اونم به زور یعنی یه ساعت اخر با لباس های بیرون نشستن ولی دقیقا همین جمع جای دیگه 6 ساعت بالاتر موندن چه بسا شب هونجا خوابیدن

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
فدا سرت دیگه نگیر با ادمای پایه بگرد

بعد من خودم خونه کسی دعوت باشم اصلا دیر نمیرم هر دفعه دو ساعت یه بار سه ساعت دیر اومدن

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
خودت فکر میکنی از چیه؟ شاید زیاد پیششون نیستی یا خیلی گرم و گیرا نمیکنی دورهمی رو چطوریه؟

ببین نمیدونم چیه هر سری همین جمع خونه یکی دیگه هی حرف پیش میاد و صحبت میکنبم و زمان میبینی کلی گدشته خونه من واقعا دو ساعت نشده لباس ها پوشیده شده نصفی وایسادن نصف دیگه نشستن ولی حرفی زده نمیشه اونها هم جمع میکنن میرن

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
فقط یه خانواده اینجورین شاید زیاد علاقه ندارن بیان خونتون ولشون کن دیگه دعوتشون نکن

نه همه شون

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
ببین نمیدونم چیه هر سری همین جمع خونه یکی دیگه هی حرف پیش میاد و صحبت میکنبم و زمان میبینی کلی گدشته ...

خب زياد حرف و ديدگاه مشترك نداريد ك بمونن

لطفا اگه بالاي ٤٠ سال هستي بهم بگو هر جا ديدي منو يا توي تاپيك اخرم

فقط یه خانواده اینجورین شاید زیاد علاقه ندارن بیان خونتون ولشون کن دیگه دعوتشون نکن

اصلا یه بار یکیشون خودش اصرار اصرار که مهمونی بگیر بعد تو مهمونی سریع بلند شد لباس پوشید با شال نشست که بره تزه 2 ساعت نشده بود اومده بودن. اون یکی هم باید با این میرفت خونه یکم نشست که اینم بشینه یه 20 دقیقه بعد بلند شد. بعدم بقیه دیدن اینها رفتن خب سریع جمع کردن رفتن

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
خب زياد حرف و ديدگاه مشترك نداريد ك بمونن

خب دقیقا همین جمع بودیم اونجاها هم

چرا وقتی داریم بهترین روزهای زندگیمونو میگذرونیم، نمیدونیم اون روزها بعدا قراره انقدر دست‌نیافتنی بشن…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792