سلام دوستان
من وشوهرم۷سال عروسی کردیم۴ونیم ساله بچه میخوایم
دوبارiUi دوبارivf
وکلی هزینه ودارو ومنفی شدن نتیجه😔
چندبار کربلا و مشهد رفتن ...
طب سنتی وهمه چی...
این هفته رفتیم مرکز مام
انقد ازپله هاش بالا و پایین رفتیم
خالی کردم صبرم تموم شد
شوهرم رفت ازمایش اسپرم بده من هیچوقت نمیذارم خودش انجام بده
گناه داره خدا راضی نیست
رفتم داخل اتاق
همیشه ماسکمیزدم چهرمو نبینه پذیرش...منو خیلی عمیق نکاه کرد مردک اونجا بهم برخورد...
وقتی شناسامه رو ازمون گرفتن رفتیم تو اتاق مزخرف و تنگ وتاریک اونجا
یاد تموم روزای سختی وانتظارم افتادم...
اسمون برام سیاه شد
هی اشک ریختم شوهرم خیلی رو گریه من حساسه ناراحت شد وگفت خفتم نده
بعد از آزمایش سریع سوییچو گرفتم از ساختمون رفتم بیرون و نشستم داخل ماشین تا دلت بخواد داد زدم وگریه....
اومد گفت کاش بری و دل بکنی منو انقد خفت ندی😔
گریه میکنی بهم میریزم..بخدا حقتو میدم هرکی هرچی گفت غلط کرد....
این چندمین باره اینو میگه
میگم اگه من مشکل داشتم تو فداکاری نمیکردی؟ میگه نمیدونم😐
سخته تو جای تو باشم...
ولی جزتو هیچکسو ندارم...
دیگه رفتیم رستوران و بازار تجریش و خرید واینا هی دستامو ول نمیکرد😭😭😭😭
شب وقت چای درست کردن بهش گفتم باشه تصمیم گرفتممیزم...یهوجمش کرد وبحثو عوض کرد
چه کنم
نمیتونم برای بارسوم برم ای وی اف بدنم کشش نداره
کبدمچرب شده😭وزنم رفته بالا باداروهای پروژسترون انتقال
نبایدبگه برو من دلسرد میشم