برای ارامش روان خودمو ارتباطمو با خانوادش به شدت محدود کردم و سعی میکنم دیگه زیاد نرم خونشون با اینکه توی یه ساختمونیم
چند روز پیش ازم طلب پول کرد که بهش قرض بدم و منم خر شدم و دادم
مادرش اومده بود پایین (این یه پررو بودنش) درسته خونه واسه خودشه اما فکر کنه ما مستاجریم یعنی چی همینجوری عین گاو بری خونه کسی!
بعد فهمید که بهش پول قرض دادم (پسرش به شدت دهن لق و خاله زنک هم هست)
مادرش برگشته بهم میگه پناه!
جدی هیچی سپرده نکردی تو این یه سالی که کار میری؟ حقوقتو چیکار میکنی!
گفتم خرج کردم!
جالبه به پسر خودش که مثلا مرده راجب سپرده و اینا اموزش نداده که پولاشو دستی دستی به فنا میده
واسه من داره درس و اموزش میده!
تازه با یه حالت پوزخند!