سلام دوستان من حدود دوساله ازدواح کردم خانواده شوهرم مهربونن و خوبن اما میخوان ک من همیشه پیششون باشم و هرجا ک اونا هستن من بی دعوت خودمو بندازم پیششون باشم بعد حالا اذیت هم زیاد کردن منم کلا از بچگی طوری عادت نکردم ک بخوام بدون دعوت جایی برم من بخدا آدم پر توقعی نیستم و با یه باریکالا و یه روی خوش دوباره خر میشم و فراموش میکنم خونه مادر شوهرو خاهر شوهرم نزدیکمه اما من نمیتونم برای شام ناهار بدون دعوت برم خونه مادرشوهرم اونم دعوت نمیکنه میگه خودتون بیاین اینجوری خودمونی تره و منم راحت تر خلاصه منم هفته ای یبار بدون دعوت میتونستم برم اونم کلی باخودم کلنجار میرفتم و آخر سر بخاطر شوهرم میرفتم خلاصه من بعد سه ماه و خورده ای زنگ زدم و دعوتشون کردم شام اما نیومد و بهونه اورد
باز به همون روال من رفتم و بار بعد ک ماه بعدش شد زنگ زدم و دعوتشون کردم اما باز رد کردو به شوهرم گفت ک هفته به هفته نمیاد و یبار زنگ میزنه دعوت میکنه منم نمیام و خلاصه گلگی های خودش منم حدود ۲۰ روری شد ک اصلا نرفتم یبار دیدمشون بیرون بالاجبار سلام دادم اما کنارشون کس دیگ بود و جواب منو نداد منم ناراحت شدم باز چند وقت بعرش ک باهاش رفت و آمد نداشتم شوهرم خبر بارداریمو داد بهشون و اوناهم خوشحال شدن و زنگ زدن واومدن و تبریک گفتن و روبوسی و ...امروز شوهرم ازم خواست ناهار بریم خونه مادرش منم گفتم نه و اونم رفت بنطرتون چیکارکنم؟