قدیم فقط بچه رو پس مینداختن خودش به امان خدا بزرگ بشه😅
از لحاظ عاطفی کمبود داشتم از اینکه جلو جمع خورد و خمیر میشدم از مقایسه دخترای بقیه با من
از درک نکردن... از بی تفاوتی هاشون
اون دوران مخصوصا نوجوانی من خام بودم نیاز داشتم مامانم تو اون دوران هوامو داشته باشه
اما... هییچی
بچه ندارم ولی اگه روزی بچه دار شدم هررگززز نمیزارم اینارو تجربه کنه🙂
میدونم گذشته ها گذشته ولی نمیدونم چرا از خاطرم نمیره...
حس میکنم تباه شدم
الان خداروشکر زندگیم خوبع...
اما خاطرات کودکیم حال خوشی ندارن
من دهه هشتادی بودم. تک فرزند هم بودم ولی باهام بدرفتاری میشد
چون پدر مادرم خانواده دیکتاتور بزرگ شدن با من هم میخواستن همینجوری رفتار کنن
۶ سال با پدرم قهر بودم
برای تنبیه داییم منو گذاشت تو حمام تاریک
یبارم مادرم بهم گفت دوستت ندارم هنوز یادم
به نظر من همه پدر مادرا تروما میزارن واسه بچه هاشون حالا یکی کم یکی زیاد چون هیچ کس کامل نیس
بچه بودم بابام گفت اگه بمیرم چیکار میکنی زدم زیر گریه از وقتی یادمه ترس از دست دادن بقیه رو دارم مثلا احساس میکنم بخوابم‌پاشم حیوون خونگیم مرده
بیشترین چیزی که اذیتم میکنه از اون دوران اینه که بخاطر لاغر بودنم و پوست تیرم بارها مسخره شدم.از اون دوران خیلی گدشته و الان که پرتر شدم هرجا میرم ازم تعریف میکنن چون کاملا نچرالم.ولی خب اون حرفا خیلی سنگینی میکنه رو دوشم.حتی یبار معلمم سوال کرد که فلانی میخوای چیکاره بشی گفتم دوست دارم وکیل بشم برگشت تو کلاس بهم گفت به سیاهیت میخوره یا لاغریت.من هیچوقت نمیبخشمش
بابای من خودش یک هیتلر اگر قدرت و ثروت داشت دنیا نابود شده بود فقط توانست خانوادش نابود کند و ادامه هم دارد
