من قبلا شوهرم سر کار بود داشتیم اینام یه پسر مریض داشتن از دل سوزی همیشه یه چیزی میخریدم می رفتم خونشون الان ۸ ماه شوهرم بیکار بود قرارداد خونه رو تمدید کردیم بچه کوچیک دارم شیر خشکیه که پول شیر خشک و پوشکش هم همیشه باید کنار بذارم خانوم خنوزم انتظار داره من خرید کنم ببرم یه بار اینقدرررر زنگ زد تا رفتم دست خالی ولی یه کیسه دستم بود که وسایل بچه ام توش بود سرک کشید گفت اعه اینکه وسایل بچه است یه مدت گذشت دوباره گذاشتنم زیر زنگ تا رفتم به خدا ۶۰۰ فقط پول داشتم با ای حال نصفشو براشون خرید کردم دیگه خسته شدم چیکار کنم نرم ایقدرررر زنگ میزنه تا دیگه کفری میشم برمم انتظارش زیاده