من دوماه پیش با یه اقایی آشنا شدم که مدام با شوق و ذوق از رابطه های گذشتش برام میگفت من وسواس فکری گرفته بودم و بددل شده بودم بار اخر از خواستگاری رفتنش گفت منم عصبانی شدم و چندتا حرف زدم و دیگه کات شد اونم نیومد دیگه...اول فکر کردم مقصر منم که عصبانی شدم ولی دست خودم نبود💔
قبلا همچین تجربه ای داشتم بنظرم اون ادمیکه من باهاش اشنا شدم کلا قصدش سو استفاده بود و الکی صحبت ازدواجو پیش کشید منم زود کات کردم چون اعصابم نمیکشه علاف کسی بشم چقد خوبه که عاقلی و خودتو تو دردسر ننداختی
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
قبلا همچین تجربه ای داشتم بنظرم اون ادمیکه من باهاش اشنا شدم کلا قصدش سو استفاده بود و الکی صحبت ازد ...
اره اینم قصدش سواستفاده بود گفت صبر شرایطم اوکی شه بعد ازدواج میکنیم ۶ساعت هم ازم دور بود فقط یبار دیدمش،اصلا اعتماد بهش نداشتم همش استرس داشتم بهم خیانت کنه چون ازم دور بود انگار زوال عقل داشت هر حرفی و میزد
اره عزیزم برا منم مدام میگفت بگو کی با مامانم در موردت حرف بزنم من قصدم ازدواج و .....ولی بنظرم بچه ...
ن به من اصلا نگفت با مامانم راجبت حرف میزنم فقط گفت قصدم ازدواجه،عزیزم من تو ذهنم خسته شدم انقدر خودمو سرزنش کردم هی میگم نکنه مقصر من بودم هی میگم کاش عصبانی نمیشدم شاید با من ادم درستی میشدو...ازین فکرا تو سرمه همش