نزدیک خونه پدر شوهرم یه ساندویچی هست که بندری هاش خیلی خوشمزه است .
امشب پدر شوهرم میخواد برامون ساندویچ بندری بخره....
گفتم اینجا بنویسم که گاهی میشه با ساده ترین چیزها خوشحال شد و خانواده شوهر همیشه هم بد نیستن.
منم با خانواده همسرم اختلاف هایی داشتم و دارم اما یاد گرفتم رفتارم چطور باشه که کمترین تنش ایجاد بشه و در عین حال به خواسته های خودم هم برسم.
شما هم اگه دلتون خواست از خوشی هاتون بنویسید.
خوشیه من اینه ک نمیبینمشون اعصابم راحته
نزدیک ۲ ساله
قدرشونو بدون بعدا پاچه نگیری
متاسفانه یا خوشبختانه هیچ خوشی نیست.
در گذشته هم یادم نمیاد اصلا وجود داشته باشه.
شوهرم و برادرش فردا میخان برن باغ گردو چینی مثل همیشه خود و زن زرنگش ناهار رو انداختن گردن من
اینم خوشی من😁😁😁
منم خداروشکر رابطه م با خانواده همسرم خوبه... حدود هفده ساله باهاشون زندکی میکنم. طبقه بالای خونشون.... حد و حدود و احترام رو نگه میداریم هر دو طرف.. هواشون رو دارم و هوامون رو دارن.... خدا برام نگهشون داره. اصلا نمیتونم تصور کنم یه روزی نباشن خدای نکرده
