اسی جان از صمیم قلب تسلیت میگم بهتون. انشاءالله صبرتون بیشتر از غمتون باشه.
جز تسلیم و رضا چاره ای نیست.
من در نوجوانی پدر و مادرم رو از دست دادم. خیلی سختیها کشیدم ولی بزرگ شدم پوست کلفت شدم. داغ پدر و مادر برای سن من زیاد بود. ولی از دعای اونا و مهربونی خدا همسر خوبی نصیبم شد ک باز ب زندگی دلخوش شدم. بعضی وقتا فکر میکنم ۲ تا پارتی گردن کلفت پیش خدا دارم ک چیزای ک تو فکرم هست قبل اینکه از خدا بخوام مهیا میشه. یجورایی فکر میکنم ک اونا رو ی جای امن پنهان کردم. من از اینکه پدر و مادرم پیر بشن و مریض و منتظر مرگ ناراحت میشم شاید اینا توجیه من برای زود رفتنشون هست. بهرحال حس میکنم رفتن سفر و من هم قراره برم پیششون. ولی زمانش مشخص نیست هر وقت خدا صلاح بدونن