خانوم هایی ‌که متاهل هستید یه مشورت در مورد یه تصمیم بزرگ

یه هفته ده روز با بچه‌ها و شوهرت به یه دلبلی برو خونه‌اشون بمون ببین طاقت میاری؟

چون منم میخواستم برم طبقه بالا پدر شوهرم ابنا ده روز رفتم خونه‌اشون دیدم نه زیاد دستور میدن و دخالت می‌کنن دیگه نرفتم

من قبلا فکر میکردم این بستگی داره به خانواده شوهر که چه مدلی باشن ولی الان میفهمم که فقط مهم اینه شوهرت چطور بین شما و خانوادش رابطه رو مدیریت کنه

چون قبلا خودم ۳ سال اونجا بودم و خیلی برام سخت گذشت بعدش که برادرشوهرم رفت اونجا متوجه شدم همش تقصیر شوهرم بود که انقد توزندگیمون دخالت میشد الان جاریم ۶ ساله اونجا نشسته توپ تکونش نمیده ولی برای ما هرروز یه داستان درست میکردن 

بستگی ب اخلاق اونا و خودت داره. 

من الان 9 ساله همسایه مادرشوهرمم. تو یه کوچه ایم، ولی هیچ بدی ندیدم. ولی همون روز اول حد و مرز و مشخص کردم. اونام خیلی با ملاحظه آن. منم بچه هام فاصله سنیشون ی سال و نیمه. 

الان سه ماه ک دخترم ب دنیا اومده خونه بابامم کلا. ولی وقتایی هم ک میام خونه خیلی کمک حالمن. خدا خیرشون بده

دقیقا

ببین تو اون تایم شوهرت چطور رفتار می‌کنه تو اولویتی یا خانواده‌اش

بیشتر مواظب دخترت باش و بدنش رو تقویت کن که کمتر مریض بشه ، اگه مطمئنی که آدماهای خوبی هستن برو اگه دخالت نمیکنن

عزیزم منم ۶ ۷ ساله ازدواج کردم از اول بالا سر مادرشوهر بودم 😂طبقه دوم . درسته خیلی خوبی بهم کردن و تو بچه داری کمک میکنن واقعا کمک حالم بودن اما  بچه دوسال اولو نمیشه کنترل کرد بعدشو دیگ میتونی  بهتر مدیریت کنی دیگه . الان هرچی باشه نهایت چندساعت بچه ها پیششونن دیگه . من الان مشکلم اینه شوهرم تا از سرکار میاد  یکم میشینه بعد به بهونه بچه که میگ مثلا بریم بیرون میره پایین خونه مامانش  روزایه تعطیلم ک نگم واست تا صبحانه میخوریم  فوری با پسرم میره پایین یعنی وقت گیر بیاره راه به راه پایینه خدانکنه من مشغول کاری باشم حوصلش سر بره .

بعدم بخوای نخوای یه سری نظر ها و دخالت های نابجا هم اضافه میشه دیگه همونجا موندی  دوری و دوستی بهترینه

ببین قطعا دوریو دوسنی بهتره 

ولی اگر ادمی هستی ک دنباله حاشیه و حرف نیستی یا زیادی پیگیر حرف وتیکه کسی نیستی برو 

چون صد در صد مساعل یا حرفایی پیش میاد که بهت بر میخوره و توباید تحمل کنی و بگذری 

از یه لحاظم به نفعته که بری هم از لحاظ مالی همم یه کمکی میشه واسه بچه هات 

منم دو تا شیر ب شیر دارم و سخت ک بود هیچی تازه من شاغلم بودم بچه‌ام پیش مادر خودم بودن.واقعا سخته واقعا دخالت میاره واقعا زحمت و توقع و انتظار دارن.

مامانم کم کم تو تمام مسائل دخالت میکرد.

کاملا هم ناخواسته بود ب خاطر روابط بیش از حد نزدیکی.تث تربیت بچه ها تو همه چی نظر و دخالت شدید میکرد.

فکر کن مادرشوهر ی پرده غریبه تره.

آره فقط شوهرت

 باورت نمیشه چقد مادرشوهرم‌بدجنسی کرد چقد وایساد حرفامونو گوش داد و پشت سر من حرف درست کرد ولی الان اونا ۶ ساله اونجان یکبار جرات نکرده حرف زن اونو پیش ما بزنه

یا همش به شوهرم‌میگفتن کی از اینجا میرید خونه رو کاریش داریم یه سفر جرات نداشت شوهرم بره ولی الان اینا ۶ساله سالی چندبار سفر میرن پدرشوهرم می‌ترسه حرفی بزنه پسرش بدش بیاد وقهر کنه ولی شوهر من با دیوار فرق نداشت

نه نرو فک کن دوری ازشون 

آرامشی امروزت رو بهم نریز این روزای سخت با بچه ها میگذره

کدورت ماندگاره

نه کامل بمون

مثلا الان شما منتظری همسرت که از راه میرسه بیاد بالا پیش شما و کمکتون کنه بالاخره توی کل روز منتظر لودی همسرت بیاد اما اولین کاری که می‌کنه میره پیش پدر مادرش یه ساعتی میمونه خوش و بش می‌کنه حالا خواهری برادری اومده باشه پیششون می‌مونه ببین صبرش رو داری؟