سلام، من وقتی داستان زندگی مهشید رو خوندم، دلم خواست بنویسم تا هر جا بتونم
عزیزم نیمه خصوصیش کن تا کاربرای وراج وسطش اینقدر حرف نزنن
منتظریم
فقط میخوای همین اول قفلش کن خودت پست بذار ک عین اونجا نشه
میخونیم
بزارمیخونیم تایپیک نیمه خصوصی بزن وگرنه هیچکی حال نداره بخونه از بس که حرف میزنن وسطش
چجوری نیمه خصوصی کنم من تازه عضو شدم
اها باشه، یه گزینه قفل شود دیدم الان اون کلا از بین میبره این تاپیک رو؟
فقط اگه مثل مهشيد مظلوم و بي دست و پا بودي و شوهرتم اونقدر زورگو بداخلاق بوده نزار اعصابمون دوباره خورد ميشه
پدرم اعتیاد داشت و مادرم به شدت با پدرم درگیر بود، دعوا هاشونو قشنگ یادمه، خونه مادر بزرگم زندگی میکردیم،
آخرین چیزی که از مادرم یادمه اینه که، دیدم داره با یه ظرف ماست میخوره، منو مامانم تنها خونه بودیم
بعد آخرش شب فهمیدم، اون سم کشاورزی بوده
مامانم خودکشی کرده بود، هشت سالم بود اون موقع
خب بقیه ش رو تو تاپیک دیگه میذارم، مامی مینا، شما نخون، چون مهشید که شجاع بود، اما من اصلااااااا
اره عزیزم بزار تو نیمه خصوصی
به نظر منم زندگی مهشید قشنگه
وای خواهس میکنم نیمه خصوصیش کن لطفا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
