اربعین قسمت شد رفتیم کربلا.. بابا خداشاهده من سنگدل دل خراب.؛ به زوراشکم درمیاد.. چی شدمممم. دلم از وقتی اومدم داره از تحمل دوری میترکه.. سرشبی تا حالا گریه ام بند نمیاد.. کاش هیچ وقت نمیرمممم😭
به شوهرم گفتم ی بار دیگ برم فقط خلوت بشه منو چندروزی ولم کن کربلا..
خداشاهده؛ تو. گرما با کراهت اجبار مجبورم کردن بریم سمت حرم. من اعصابم خراب از گرما.. هی غر غر میکردم. تا رسیدم بین الحرمین قلبم سنگین شد؛ هر لحظه ممکنه بود قلبم وایسته.. نمیدونم چیشد یهو زدم زیر گریه با صدای بلند.. داشتم از حال میرفتم بچمو. از بغلم گرفتن... اصن دست خودم نبود فقط زار میزدم گریه میکردم این گریه به جون بچم ناخودگاه بوددد😭😭
ازون وقت تاحالا صدای اهنگ دیوونم. میکنع.. مداحی میزنم اونقدر دیوونه میشم عاشق میشم دلتنگ میشم ک اصن تو این دنیا نیستم. برام دعا کنید