بابام عقل ندارع همه جا هم میشناسنش ک چجور ادم مزخرفیه.. همیشه اذیتمون کرده و میکنه
و چن سال پیش حرفای زشت ب من و مامانم میزد الانم میگه حتا ولی چن سال پیش خیلی بیشتر عداب میکشبدیم ازین کاراش ، و خود ب خود همش قهر میکنه باهامون حرف نمیزنع .. کارم نمیکنه ، الکی دو س روز میره یه ماه برمیگرده خونه میشینه.. اصن هیچکاریش نکردیما خود بخود حرف نمیزنه باهامون .. حتی با من ، مگ من چیکارش کردم باهام اینجوری رفتار میکنع؟ اونروزم زنگ زدم رد تماس داد امروز از بیرون اومد سلام دادم جوابمو نداد ، خرجی هم ک نمیده ، باباهای مردم کلی براشون پول خرج میکنن بازم ازین رفتارا نمیکنن .. انقد حسرت داشتن یه بابای خوب و عاقل ک همیشه پشت بچش باشه مونده ب دلم.. این فقط میگه بچهام برن از سرم باز شن..
حالا من حرص خدمم نمیخورما ب خدا.. دلم واسه مامانم کبابه ، مامانم همش میره این گوشه اون گوشه دور از چشای ما گریه میکنع من میفهمم .. دلم واسه زندگی نکردش میسوزه و میدونم بابام خیلی اذیتش میکنه ، بعضی وقتا ک ب حال مامانم فک میکنم کم میمونه سکته کنم همه خوشیا بهم زهرمار میشه ، الان همش میگم خدایا چن روز دیگه من میرم خابگا و ازین زندگی نکبت و فضای مسموم خونه راحت میشم ولی بدبخت مامانم چیکار کنه تو این خونه 😭 دارم دیونه میشم
فقط و فقط بخاط مامانم دلم میسوزه
اینچیزایی ک اینجا نوشتم تازه یک صدم حالتی ک دچارش هستیم رو نتونستم بیان کنم و مطمئنا درک نمیشه..
چیکار کنم کمی اروم شم😭