یه دفتر دارم وقتایی که حالم خوب نیست توش می‌نویسم.
اون تیکه کوچیکش رو بذارم شمام بخونید؟
بزار عزیز
بذار
باشه
بزار
عه مث منی
من چند ماهه گریه م داره ولی اشکم نمیاو
منم همین الان دارم گریه میکنم بزار
می دونستی بهش میگن جرنال کردن
میگن یکی از راه های شفا همین نوشتن در مورد احساساتته
... هیچ‌کس در گریه‌هایم، سراغم را نگرفت. آن‌که زخم زده بود، پشیمان و سر به زیر برای به آغوش کشیدنم برنگشت. در عوض، روزمرگی‌هایش را زندگی کرد. مثل همیشه. خدایا! دیگر نمی‌توانم. من، من تمام شده‌ام. چیزی ندارم. به جز کلماتِ سوزان و یک دلِ سوخته...
چند بار دو تا جمله اول رو خوندم و گریه کردممممم چون سال‌ها هروقت ناراحت بودم منتظر بودم برگرده و یه جوری معجزه‌وار بهم بگه که پشیمونه که اذیتم کرده. مرهمم رو فقط تو دستای کسی می‌دیدم که بهم زخم زده بود. البته الان دیگه اونطور ساده نیستم. ولی وقتی به این فکر کردم که چه مدت طولانی اونجوری بودم دلم برای خودم سوخت 😭
منم یک دفتر دارم،درطول ۲۸سال زندگیم,هروقت غصه داربودم نوشتم،از آخرین نوشتم ۱۵سال میگذره،دیگه اینقدر مشکلاتم زیاد شده،وقت نمیشه بنویسم،ولی دفترم روگذاشتم بعدازمرگم دخترم بخونه،ولی خیلی غمناکه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
