مادرش حالش خیلی بد بود دکترا گفتن امیدی بهش نیست خواهراش به طوبی گفتن اگه میتونی بیا ایران مامان حالش خوب نیست طوبی به فخرالدین گفت هرجور شده باید بریم ایران
خلاصه فخرالدین و طوبی و بچه هاشون با هویت جعلی اومدن ایران و طوبی فهمید مادرش فوت شده پریزاد به طوبی گفت دیبا سر خونه زندگیشه مادرم هم که رفته من اینجا تنها موندم بزار منم باهات بیام عراق
خلاصه پریزاد با فخرالدین و طوبی داشتن میرفتن عراق تو اهواز سر یه ایست شناسنامه ها رو چک کردن و دیدن مشخصات پریزاد به طوبی نمیخونه و بهشون شک کردن اینا هم فرار کردن مأمورا دنبالشون بودن اونا هم سوار یه قایق شدن یکی از بچه ها رو گذاشتن تو سبد که سبد افتاد تو آب هر چی گشتن اثری از سبد پیدا نکردن فقط چند نفر دیده بودن یه پیرمرد ماهیگیر سبد رو پیدا کرده