هیچوقت فک نمی‌کردم یروز بیام نی نی سایت و تاپیک خیانت همسرم بزنم اره نه با یه نفر نه با دو نفر با چندین نفر همزمان بهم خیانت می‌کرده یکسال تمام تو صورت زنی که تو روزای خوب و بد تو روزایی که هزار تومان ته جیبش نبود تو روزایی که حتی خانوادشم ولش کرده بودن اما من کنارش بودم نگاه کرد پشت سرم بهم خیانت می‌کرده و من یکماه مونده به عروسی این فهمیدم دنیا رو سرم خراب شد همش فک میکنم چرا ؟مگه نمیگفتن مراعات شوهرت بکنی همه جوره کنارش باشی زن خوبی هستی به همون خدا من با همه چیش ساختم خیلی اخلاقای بد زیادی داشت بچه ننه بود ، خسیس بود ، دهن بین بود حسرت همه چی موند تو دلم دقیقا مثل یه بچه پنج ساله هر چی مامانش می‌گفت بی چون و چرا قبول میکرد خانوادش روزگارم سیاه کردن یه روز خوش نشونم ندادن من با همه چی ساختم با همه چی فقط خدا می‌دونه هر روز خدا کارم گریه بود انقد عذابم دادن این حق من نبود زندگیمو نابود کردن من همه چی بهم زدم برگشتم خونه بابام اما حتی یکبار نه زنگی نه پیامی یعنی انقد براش بی ارزش بودم اونکه می‌گفت دوسم داره چیشد ؟؟هر شب با اون زنا لاس می‌زده اون دستایی که من می‌پرستیدمش اون حرفا رو نوشته بودن قلبم آتیش میگیره شب و روز ندارم خواب خوراک ندارم اما اون راس راس میگرده برای خودش همش به خاطره های خوبی که داشتیم فک میکنم بیشتر دلم براش تنگ میشه برای مردی که با فکر عشق قبلیش شبا میخوابیدع اگه نمی‌فهمیدم قرار بود به کارش ادامه بده با منم بیاد تو یه خونه خیلی بده انکار که بین آسمون و زمین اویزونم کردم عقلم هیچ جوره دیگ این زندگی قبول نداره اما قلبم طاقت نمیاره اون با کس دیگ ببینه بهش گفتم بیا توافقی جدا شیم هیچی ازت نمیخوام فقط دیگ نمیخوام ببینمت اما مامانش گفته یا برگرد یا طلاقت نمی‌دیم تا آخر عمرت همینجوری میمونی به همه گفتن عروسمون خراب بوده داره طلاق میگیره چطور اجازه داد مامانش پشت ناموسش همچین حرفی بزنه ؟؟
خدایی که اینا رو ببخشه دیگ خدای من نخواهد بود
