شوهرش ورشکست شد وکارگری میکرد
خودش دنبال مردای پولدار از شوهر خواهرشوهرش بگیر تا صاحب کاراش
تا اینکه یه مرد پولدار صاحب کازش ب تورش میخوره بازنش اختلاف داشته .باش وارد رابطه میشه و میگه عاشقتم میمیرم برات وبانقشه پیش میره اختلاف بندازه ب مرده میگه بگوطلاقش میدی و..
تااینکه رابطش با مدرک لو میره شوهرزنه میفهمه٫ مرده هم عقب میکشه میگه زندگیم نمیخوام خراب کنم
شوهرش خواست طلاقش بده
بش میگن اینجور میره دنبال بی بند وباری ازخداشه
بذارش تو خونه مث خودش باش رفتار کن .