خانما تاپیک اولم همه چی گفتم شوهرم تا حالا سه بار کتکم زده یه بارم سرمو شکوند تا مرز مرگ رفتم
دو هفته پیش پیش سر بچه دار نشدنم(تحت درمان هستم) کتکم زد منم خیلی ناراحت شدم و... تو تاپیک اولم هست
دو هفته خونه مامانم اینا موندم. قبلش منطقی با هم صحبت کردیم گفتم من باید آروم شم بهتره از هم دور باشیم اونم گفت باشه هر کار لازم باشه میکنم در کل مهربونه و خودش میگه که دوسم داره ولی وقتی عصبی میشی ابولهول میشه و اصلا نمیشناسمش. هر دفعه که منو زد خودش پشیمون شد اما پشیمونی برا من دوا نشد چون کارشو تکرار کرد
من میخواستم آروم شم ولی نه دو هفته. میخواستم دو سه روز خونه مامانم بمونم التماس کنه زنگ بزنه برگردم ولی دو هفته ست منتظرم تو این د و هفته یه روز در میون زنگ میزد اونم در حد ده دقیقه و اصلا نمیگفت دلم تنگ برگرد و اینا
دو هفته س منتظرم بگه برگرد تا امروز که شنبه شد برگشتم خونه وسایلمو گذاشتم دیدم نیست. فهمیدم شیفته رفتم بیمارستان ببینمش دیدمش با یه خانومی حرف میزد اونم از پرسنل بیمارستان بود. یهو شروع کردن خندیدن نمیدونید چقدر دل من شکست دیدمش اونطوری واقعا حقم نبود بعد دو هفته شوهرمو اونطور ببینم.وقتی همدیگه رو دیدیم من ذوقم کور شده بود اونم یه جوری رفتار میکرد انگار رفیقشو دیده حتی نگفت خوب شد اومدی
سریع خدافظی کردم اومدم خونه. جلو اون زن عوضی که کنارش وایساده بود و به ما زل زده بود نتونستم راحت صحبت کنم. الانم از ظهر که اومدم دارم یه ریز گریه میکنم و نمیدونم چه کنم
گفت شیفت شب نمیمونه اما هنوز خونه نیومده