بچه ها کاربری دست ۳ تا خواهره اون یکی ۱۵ سالشه اون یکی دختر نوجون داره من متاهلم و بچه ندارم
بدنم رو به شدت کبود کرده نمیتونم راه برم رفتیم خونه پدرشوهرم اینا
خواهر شوهرم پاشد گفت حالا که شدی عروس خانواده باید کار کنی اینم بگم که تازه ۵ ماهه ازدواج کردم منم با اینکه میلی به کار کردن نداشتم خیلی مودبانه رفتم کمک تمام ظرفای ۴۰ نفر ادمو گفتن بشور به من دستکش هم ندادن درخواست هم نکردم ترسیدم بدشون بیاد خانواده شوهرم خیلی زیادن این همه ظرف برای من سنگین بود تا جایی که تونستم کار کردم ولی هر چی شستم تموم نمیشد آمدم از آشپزخونه بیرون یک چایی بخورم خواهر شوهرم رفت سمت برادرم گفت زنت چرا کار نکرد چرا ظرف ها رو نشست شوهرم یک نگاه خیره بهم کرد منم خیلی ترسیدم تا حالا اینجوری ندیده بودمش دم گوشم آمد زمزمه کرد که حسابتو میرسم رفتم آروم بهش گفتم الان چیکار کنم خب گف اگه آدم بودی هم طرفا رو میشستی هم کارای مامانو با خواهرمو میکردی گف الان بشین بعداً میریم کاری نکن منم تا آخر مهمونی نشستم رفتیم سوار ماشین شدیم خیلی عصبی بود بهش گفتم چیشده؟! گفت خفشو شروع کرد به دعوا منم برای اولین بار اینجور دیدمش ترسیدم اون موقع سرمو محکم کوبید به داشبورد وقتی رسیدیم خونه منو بزور برد تو خونه کمربندشو در آورد همینطور شلاقم میزد حالم بده 😔