من خیلی بچه بودم رفتم تو اتاق پدرم گفت داشتم بازی میکردم و سر و صدا مدرم بهم گفت کاش میمیردی و ی نگاه بد من هنوز زنگ تیشرت و شلوار و حالت نشستنش یادمه
یه بار خونه مادربزرگم خالم عصبی بود ی حرف خیلی بد بهم زد من یادم دامن مشکی پیرهن سرخابی ج حالتی کجا وایساده بود
ی باردیگه بابام رو مبل نشسته بود به مادرت گفت من از دخترت بدم میاد این تو اینم دخترت هرجا میخواین برین
ی بار میخواست مادرمو بزنه همه چیشو یادمه
ی بارگفت همون اول به دنیا نیومدی کاش کشته بودمت کسی نمیفهمید
ی بار گفت من همش به مادرت گفتم دختر بدرد نمیخوره بیا بندازش
ی بار گفت ی مرده میگفته مریما بد ذاتن توی تو واقعا دیرم البته من بد هستم
نمیدونم چرا اینا رو نمیتونم فراموش کنم
همشو تاریخ ردز حالت همه چیش جلو چشامه
همش ی گوشه ذهنمه تا طرفو میبینم اینا اول میاد جلو چشمم
نا گفته نمونه پدرم س شیفت کار کرد برای من دستفروشی تاکسی کشاورزی و... تا هیچی کم نداشته باشم خیلی بیشتر از یکی با وضع مالی خودم ولی اینارو یادم نمیره