سلام دوستان من با خانواده شوهرم همه تو ی ساختمونبم
امشب خواهر شوهرم تولد گرفت اما اصلا به من حرفی نزدم منظورم تولد جشن بزرگ
بردارشوهرمم توهمین ساختمونن اونا رفتن سفر
مادر شوهرم و برادر شوهر کوچیکم که ۱۰سالشه اومدن خونه ما موندن تا اونا بامهموناشون راحت باشه من قبل اینکه اینا بیان خونه ما چون ب گوشم رسیده بود خودم عصر رفتم خونه دوستم ساعت ۱۲بزگشتم خونه اوناخواب بودن
من چقدر هواشون داشتم اما اونا حتی ی تعارف نکردن والا من نمی‌رفتم ولی از این زورم میاد تو ی ساختمونیم آدم حسابم نکردن
اگ کوچیکه ولشون کن
گلم زندگی با خانواده همسر چجوریه؟
حالا غیر این مسئله
توم‌ادم حسابشون نکن یبارم واس من همچین اتفاقی افتاد همرو دعوت کرده بودن جز من
ی دورهمی خانومانه بگیر
توام دعوت نکن
بزار حرص بخورن
وااا
ایرادش کجاست خب دلش نخواسته دعوت کنه مادر و برادر خودش اونجا نیستن شما که دیگه زنداداش هستی عزیزم
توقع رو بیار پایین خودت در آرامش باش
مهمونیش دوستانه بوده خواسته راحت باشن اگه خانوادگی بود حق داشتی
نمیدونم من خونه ها حدودن یک متر فاصله بینشونه من رابطه صمیمی با خانواده همسرم ندارم و خیلی وقتا دلم میگیره ازشون چون عین پدرو مادر نیستن برام برامون کم میزارن ولی اسرار داشتن که بیاین باما ..میترسم آرامشم بهم بریزه خیلیم توقع دارن و حتا میترسم تو خونه نتونم راحت باشم
