خودش 31 سالشه. از اول تو مغز ش این بود که با ی پیرزن پولدار ازدواج کنه. کلا خیلی پول دوسته. راست ش داداشم پرستارع. از این پیرزنه مراقبت می کرده تو خونه حالا هم گند ش در اومده عقدن. چند وقتی بود بهش شک کرده بودیم که با حقوق پرستاری چطوری ماشین دو میلیاردی و گوشی 100 میلیونی گرفته
من افتادم توی یه چاهِ پنج متری و تو،،،یه طناب سه متری برام انداختی پایین....بگم نیستی، دروغ گفتم...بگم هستی، خیلی کمه): برایت نوشته بودم که از وضع موجود به ستوه آمدهام و در فکر نجات دادن خود هستم؛ زمان زیادی گذشت، اما حقیقت این است که مفهوم «نجات» حتی نزدیک هم نشد به این امپراطوری خاکستر و ویرانی. یاد اون بچه میفتم که تو مدرسه رو کیفش نوشتن `خر` ...با غم و اندوه و بغض اومده خونه.. مامانش گفته عب نداره کیفت رو برات با صابون تمیز میکنیم..گفته کیف رو ول کن من خرم؟؟من که اینقدر با همه مهربونم): حکایت مواجهه من با آدمهاییه که یهو ازشون عجیبترین بیمهریها رو میبینم...