خب الان پدرتون فوت شده و بعد عمری تنها شده و دپرسه
از طرفی مادره و حرمت داره
به نظر من, یواشکی برادر و خواهرا با هم بشینید و مطرح کنید که همگی از یه خونیم. شرایط مادرمون اینه
اگه مثلا از رضا به رضوان خبر اورده برعکسشم انجام داده پس بیاییم و قول و قرار بزاریم هر چی مامان گفت بزاریم پای بدبینی ِ دوران تنهاییش ولی چون همه قضیه رو میدونیم کسی باهاش تندی نکنه فقط هر وقت ازین حرفها زد با یه موضوع شادی سر حرفو عوض کنیم.
همگی باهم مبلغی بزاریم و با یه کاروان بفرستیمش زیارت
کاری کنید که جوش عوض شه
حتی اگه به کارش ادامه داد هر چند وقت یکبار شما عهدتونو تجدید کنید.
مادره دیگه, زبونم لال زبونم لال, بالاخره یه روزی جای خالیشو باید با بغض تماشاکرد