سلام من اسمم آرمیتا است و ۲۴ سالمه دوتا بچه دارم
وقتی دختر پانزده ساله بودم دوره نامزدی نداشتم به خاطر اینکه بابام با یکی شراکت قدیمی داشت منو دادن به این همسرم
۱۷ سالم اولین بچه رو ناخواسته باردار شدم گذشت تا ۴ماهم یه روز هوا خیلی گرم بود منم تو گرما هلاک داشتم میشدم کولر خراب
زنگ زدم شوهرم گفت نه چه معنا داره زن سر کولر وایسه
بعد که اصرار منو دید گف هر جور خودت میدونی بدون خداحافظی قطع کرد
منم زنگ زدم اومد درست کرد وقتی اومد خونه عوض تشکر داد و بیداد یه چک بهم زد که چرا این کارو کردی حرفم گوش نکردی
اون صحنه تو ذهنم هزار بار تکرار شد شاید دیگه تکرار نکرد ولی دیگه دوسش نداشتم
حالا جاری ام حامله برادر شوهرم حتی غذا براش می پزه مادر شوهرم خونه اش تمیز می کنه اونوقت من ...