تو زندگی همیشه رنج هست اما برای رشد ماست
خود من پارسال مرداد یکروز اونقدر حالم بد بود که توی شهر غریب یک لحظه از ذهنم رد شد برم خودمو از بالای ساختمون بندارم پایین
هیچکس از اعضای خانوادم هم نبودن
نیمه شب هم بود کسی نمیفهمید
ولی فقط و فقط بخاطر خدا خودم را نکشتم
وو الان خیلی خیلی زندگیم از اون روز بهتره و خوشحالم موندم و این روزا رو دیدم