یادم نمیره برای یه شال چقدر باید گریه میکردم
شلوارم تا کامل پاره نمیشد برام نمیخریدن
چقدر سر سفره بخاطر غذایی که میخوردم سرم منت گذاشتن
همیشه با ترس و لرز خرید کردم
اصلا این دو ماهی که ازدواج کردم فهمیدم پول خرج کردن چیه؟
بازار رفتن و خرید کردن چه جوریه ؟
قبلا با مامانم که میرفتم هی باید دنبالش میدوییدم تند تند راه میرفت مبادا فرصت کنم چیزی ببینم بخوام بخرم
البته پولم داشتن
الان با وجود مشکلاتی هم که با شوهرم دارم اصلا دلم نمیخواد حتی برای زهر چشم گرفتن از شوهرم هم چند روز قهر کنم
لطفا اگه پدرومادرین کاری کنید که خونتون همیشه خونه امید بچه هاتون باشه
خیلی از خانما شاید الان هم تو سایت باشن که با شوهر هاشون بخاطر اینکه جایی تو خونه ی پدرشون ندارن دارن زندگی میکنن
بهشون حق میدم