من دست خودم نیست خیلی درونگرا هستم اصلا نمیتونم پیش کسی درد و دل کنم بقیه هم فک میکنن چون من چیزی نمیگم حتما زندگی شاد و خوبی دارم اما اصلا اینجوری نیست و دقیقا برعکس زندگی پر بحث و سختی دارم و با مشکلات دست و پنجه نرم میکنم
شوهرم همه طلاها و چیزامو فروخت چیزی بهش نگفتم گفتم الان سختشه طلا بعدا میخریم 6 ماه بود مریض بودم دلم خیلی درد میکرد یه دکتر منو نبرد هنوزم نمیدونم چ مرگمه و همیشه اه و ناله میکنه از بی پولی و میگه من اگه پول داشتم فلان و بهمان خلاصه بهم میگه ک یعنی پول ندارم که بدم بری دکتر
حداقل اگه خودم یه شغلی چیزی داشتم باز میشد کاریش کرد ک متاسفانه شاغل نیستم
3 ماه میشه من نه گوشت و مرغ و نه برنج و چیزی تو خونه ندارم بعد رفته خونه مامانش اومده میگه دلم برا بابام میسوزه فردا میخوام برم 3 کیلو گوشت 3تا مرغ و برنج و چیز بخرم ببرم واسشون بعد خونه خودمون هیچ
مادرشوهرمو و پدرشوهرم اینا هی بهم میگن لاغری فلانی چرا انقدی هرروز داری لاغر تر میشی خوب اخه کی با نخود لوبیا چاق شده ک من دومیش باشم
نمیدونم چیکار کنم شوهرم ک انگار طلسمش کردن برا من و خونم پول نداره اما برا مامانش ک سه یخچال داره همشونم پرن برا اونا پول داره
من تا سه ماه تمام رنگ مرغ و گوشت و برنج به چش ندیدم یهو خواهرش زنگ زد گفت میخوام بیام خونتون دید خواهرش میخواد بیاد رفته برنج و مرغ و گوشت خریده اورده
اصلا حوصله جر و بحث کردن هم ندارم اونم تا میگی بالا چشت ابرو میزنه سیم آخر منم اصلا بحثی نمیکنم هیچی بهش نگفتم رفتم دراز کشیدم بخوابم
نمیدونم چی بهش بگم یکم راهنماییم کنین😔😔