یه راه حل بدین واسه مادر شوهرم

این زنش اول دوتا بچه رو قبول کرد 

بعد کم کم دخترو داد به خاله 

پسر و هم راه نداد تا معتاد و دزد و دروغگو شد 

الانم که کلا دیگه گفته حق نداره بیاد خونه 

برادر شوهرمم به زور جنگ و دعوا یه فرش و پتو و بالشت برده طبقه پایین مادر شوهرم براش که بمونه اونجا 

مادر شوهرمم میگه من میترسم نمیخوام بمونه اینجا فکری براش کنی  

دقیقا مقصر اصلی باباشه. این پسر تقریبا یک سال پیش من و مادرشوهرم بود اونموقع من طبقه بالا مادرشوهرم بودم خیلی بهش میرسیدم ولی خب منم دختر دارم نمیشد پیش من باشه دائم

دفعه قبل مادر شوهرم رفت بهش گفت 

برگشت گفت بار آخر تون باشه بهم رو میندازید

آخه بیشعور وظیفه نگهش داری کسی بهت رو ننداخته 

امشب مادر شوهرم اومد که با شوهرم برن خونشون ولی خونه نبودن یا نمیدونم درو باز نکردن