حالا محرم اون چند وعده رو رفتم دیگه همه هم میشناختن میدونستن یه چیزی هس منم که اصلا زیر بار نمیرفتم....
6جاری هستیم تو شام غریبان 4رمی برگشت یهو گف چرا میخوای عروسیتون رو کنن الان راحت نیستی؟؟
5می انگار داغ دلش تازه شد پاییز 402عروسی کرده،، گف صبح عروسی انتظار دارن حامله باشی الان به من میگن نازا هستی؟
منم گفتم واس من که هنوز وقت هس ولی بعدا من گله و شکایت قبول نمیکنم